سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یاد خدا، قوت جان ها و همنشینی با محبوب است . [امام علی علیه السلام]
بهار 93 - همسخن
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
    • دین و سیاست از نظر عبده

      أ- عبده معتقد است که در اسلام نوعی حکومت و سلطه دینی وجود ندارد، آن‏گونه که در مسیحیت قرون وسطی وجود داشت

       از نظر او تنها چیزی که در اسلام هست سلطه موعظه حسنه و دعوت به خیر و برحذر داشتن از شرّ است و این چیزی نیست که مخصوص افراد خاصی به عنوان سلاطین دینی باشد بلکه خداوند برای ضعیف‏ترین و پایین‏ترین افراد جامعه هم این سلطه را نسبت به بالاترین فرد جامعه قائل است

       ب- عبده بین سلطه دینی و سلطه مدنی تفکیک قائل است:

      سلطه دینی از نظر او حجیت و شرعیت هر گفتار و رفتاری است که از حاکم اسلامی سر زند به طوری که سلطان، مقرر دین و واضع احکام باشد و در واقع ایمان ابزاری در دست او بوده تا دلها را به خضوع و عقل‏ها را به قبول وا دارد.

       اما سلطه مدنی، قدرت و حکومتی است که امت به حاکم می‏دهد و حاکم هر چند باید مجتهد باشد تا بتواند احکام مورد نیاز حکومت را از کتاب و سنت استنباط نماید اما او از جهت فهم کتاب وسنت مثل سایر طلاب و مجتهدین است و مزیتی ندارد

       ج- عبده مثل سایر عالمان اسلامی از اهل سنت، اسلام را دینی می‏داند که دارای حدود شرعی و حقوقی است و حکمت تشریع احکام وقتی به کمال خود می‏رسد که قدرتی برای اقامه حدود الهی، تنفیذ حکم قاضی و حفظ نظام اجتماعی وجود داشته باشد. این قدرت را نمی‏توان به صورت مشترک به دست جمع زیادی سپرد بلکه چاره‏ای جز سلطان یا خلیفه واحد نیست اما در هر صورت امت صاحب حق سیطره است و هرگاه در سلطان شرایط لازم را نبیند او را خلع می‏کند. پس حاکم از جمیع جهات حاکم مدنی است نه سلطان الهی آن‏گونه که در مسیحیت قرون وسطی بنام تئوکراسی یا حکومت مذهبی مطرح بوده استندارد (الاعمال الکاملة،الجزء الثالث، ص 304 309).

       د- عبده متأثر از فضای ذهنی خود، تفکیک سلطه دینی از سلطه سیاسی را لازم شمرد همان طوری که غربی‏ها معتقدند در اثر این جدا سازی به خیر اعمّ رسیده‏اند، بر این اساس او فتوحات اسلامی در تاریخ اسلام را عملی سیاسی می‏داند که به اقتضاء حکومت و سیاست صورت گرفته است نه جنگ دینی، حتی جنگ بین امویان و هاشمیان را جنگ برای خلافت و تغییر شکل حکومت ارزیابی می‏کند که به سیاست مربوط است نه دین. (الاعمال الکامله، الجزء الاول، ص 108 109).

       این اظهار نظر از دقت و حقیقت برخوردار نیست بخصوص نسبت به بنی‏هاشم (اهل بیت‏:)، نمی‏توان رفتار آنها را به دو نوع رفتار سیاسی و رفتار دینی تفکیک کرد، چنین سخنان مغالطه‏آمیزی که بی‏گمان از اندیشه اهل سنت نسبت به خلافت بعد از رسول6 و اهل بیت نشأت می‏گیرد، زمینه‏ای بسیار مستعدّ برای پیدایش نظریه علی عبدالرازق درنفی حکومت و سیاست از اسلام پدید آورد.

       با نفی یک نوع از سلطه دینی از اسلام (یعنی سلطه بر عقل و اندیشه وآزادی انتخاب) نمی‏توان نفی مطلق سلطه دینی را نتیجه گرفت

    • عبده و اصلاح اجتماعی

       أ- اندیشه‏های اصلاحی عبده به تناسب تحولات سیاسی - اجتماعی مصر، فراز و فرودهایی داشته است:

       او همزمان با آشنایی و همکاری با سید جمال الدین وسپس همکاری با نهضت عرابی‏پاشا، عملاً خود را در عرصه‏های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قرار داد اما در هر حال مشی عملی غالب و باور او بر این بوده است که برای بیدرای مشرق زمین رویکرد انقلابی پاسخگو نیست بلکه باید رویکردی اصلاحی در پیش گرفت. این رویکرد تنها راه رسیدن به تجدید حیات اسلامی را تعلیم و تربیت و بیداری افکار عمومی می‏داند و همکاریش با رویکرد انقلابی عرابی امری عارضی و موقتی بود که با شکست آن، دوباره به ماهیت اصلاحی خود بازگشت

      ب- عبده به شدت پایبند به رویکرد اصلاحی خود ازطریق آموزش و تعلیم و تربیت بود، او حتی در تفسیر قرآن این رویکرد عملگرایانه را دنبال می‏کرد و به صورت استطرادی به شرح اوضاع مسلمین و نقد آنها بر اساس الهامات قرآنی می‏پرداخت.

       او معتقد بود مادامی که مردم با مجلس شورا، جمهوریت، آزادی، انتخابات و امثال آن آشنا نشوند وادار کردن آن‏ها به این امور موجب مفسده است بنابراین مهمترین سنگ بنای ترقی و پیشرفت، تربیت و تعلیم همگانی است .

       ج- از جمله اندیشه‏های اصلاحی عبده، توجه به وضعیت زنان مسلمان مصر و بازسازی نگرش‏ها درباره حقوق زنان بود. او فصل جدیدی را در لزوم تعلیم و تربیت زنان و مشارکت‏های اجتماعی آنان همچون مردان، و نیز در حوزه طلاق و تعدد زوجات گشود. به نظر محمد عماره افکارعبده در کتاب «تحریر المرأة» قاسم امین ظهور پیدا کرد (قاسم امین در این کتاب بر آزادی بی‏حجابی و تساوی حقوق زن ومرد تأکید می‏کند) بلکه این کتاب به مشارکت عبده تألیف شد و فصل‏هایی از آن نوشته خود عبده است اما برای حفظ اسلوب واحد، تحریر آن را قاسم امین انجام داد (الاعمال الکاملة، الجزء الاول، ص 261 262)

    • عبده و غرب

      أ- عبده ضمن این‏که تحت تأثیر اندیشه‏های برخی از متفکرین اروپایی قرار داشت، به بعد استعماری غرب کاملاً توجه کرده بود چه اینکه فعالیت ضد استعماری او در نهضت عرابی پاشا و همکاری با سید جمال علیه استعمار انگلیس و مقالات و نوشته‏های او گویای این حقیقت است (سیرى در اندیشه سیاسى عرب، ص 129 130)

       ب- او هر چند در برابر غرب استعماری، در دو عرصه سیاسی و اندیشه‏ای به طوری جدی می‏ایستاد و سخنان مبسوط و صریحی از خود بر جای گذاشت، اما در نقد و ارزیابی تمدن غربی ورود لازم و بایسته‏ای نداشته است. به نظر می‏رسد تلقی او از تمدن غربی مشابه تلقی سید جمال و سایر اسلام‏گرایان نهضت بیداری اسلامی باشد یعنی با حذف جنبه استعماری آن، و حذف ضدیت با اسلام و ارزش‏های دینی، این تمدن تمدنی پیشرفته و قابل الگوبرداری است: «و اردنا لبلادنا اصلاحاً و تقدماً کتقدم الاوروبیین فی طریق الحریة» (و ما خواستار اصلاح و پیشرفتی برای جوامع خود هستیم که غرب در راه آزادی بدست آورد).

           این اظهار نظرها نشان می‏دهد که غرب درنظر عبده و امثال او تمدنی مترقی است که باید به شیوه صحیح جامعه را با حفظ اسلام و دیانت به آن سمت هدایت کرد. این رویکرد از برخی آسیب‏های فکری و اجتماعی مصون نیست که باید در جای خود بحث کرد.

    • محمد رشید رضا (1282 - 1354هـ)

      أ- سید محمد رشید رضا از مریدان و شاگردان صاحب نام عبده است که از افکار و اندیشه‏های او و سید جمال الدین بهره‏های فراوان برد. رشید رضا از طریق مجله «العروةالوثقی» با اندیشه‏های سید جمال آشنا شده بود و برای درک افکار عبده به مصر مهاجرت کرد(1315هـ). او موافقت عبده را برای انتشار مجله‏ای به نام «المنار» به هدف ترویج اندیشه‏های اصلاحی جلب نمود. 

      ب- در مقدمه مجله المنار، رشید رضا هدف خود را ادامه حرکت و روش عروةالوثقی در تعلیم عمومی و مبارزه با خرافات و افکاری که به عنوان بدعت وارد دین شد اعلام کرد.

      ج- بین رشید رضا و استادش عبده و نیز سید جمال تفاوتهایی وجود دارد، بخصوص تفاوتهای او با سید جمال از جهت تعصب سلفی‏گرایی و ضدّیت رشید رضا با شیعه بسیار زیاد است لذا به تعبیر عنایت، او از روح کلی آموزشهای عبده و سید جمال فاصله گرفت. (سیری در اندیشه سیاسی غرب، ص 159)

      او در رساله خود بنام «السنّه و الشیعه» از شیوه تحقیق و انصاف خارج می‏شود و با فحاشی و توهین به برخی از علماء شیعه نظیر مرحوم علّامه سید محسن امین عاملی می‏تازد و اکاذیبی را به شیعه نسبت می‏دهد، که به تعبیر مرحوم علّامه امینی شایستگی نقد و پاسخ را از دست می‏دهد ولی با این وصف علّامه امینی در کتاب گرانسنگ «الغدیر» به این اشتباهات و توهمات پاسخ داده است. ( الامینى، عبدالحسین، الغدیر، الجزء الثالث، ص 370 397)

    • رشید رضا و جنبش بیداری اسلامی

      أ- مقالات المنار در بیش از سه دهه از فعالیت خود تأثیر عظیمی در افکار و اندیشه‏های خوانندگان خویش داشت. رشید رضا در خلال این مقالات هدف «نهضت بیداری امت اسلامی» و بازگشت به سیادت گذشته را دنبال می‏کرد. (رشید رضا (تاریخ و سیرة)، ص 44).

      ب- او طرفدار پان‏اسلامیسم و وحدت اسلامی مسلمانان تحت خلافت واحد بود و ناسیونالیسم را محکوم می‏کرد. رشید رضا خلافت را بهترین وسیله برای احراز وحدت اسلامی می‏شمرد لذا بر خلاف ناسیونالیستهای عرب، خلافت عثمانی را تأیید می‏کرد

      ج- حمایت رشید رضا از دولت عثمانی دوام نیافت زیرا:

      با انقلاب ترکان جوان او متوجه شد که «جمعیت اتحاد و ترقی» که بانی انقلاب و حکومت جدید عثمانی بودند، در صدد ترکی نمودن کامل حکومت عثمانی و طرد عناصر عربی از حکومت می‏باشند

      از سوی دیگر با انتساب این جمعیت به حرکت ماسونیه، تلاششان بر این است که رجال حکومت را از اعضاء ماسونی قرار دهند و این خود مقدمه‏ای برای جدایی دین از سیاست و حذف خلافت اسلامی خواهد بود.

      همچنین رشید رضا بر نفوذ یهود در دولت جدید عثمانی اشاره دارد که به دنبال دستیابی به حکومت اسرائیل در سرزمین فلسطین است، لذا برخی گفته‏اند که رشید رضا نخستین فردی است که به نقشه یهود و صیهونیسم برای دستیابی به فلسطین از طریق خلافت عثمانی، پی برد. (رشید رضا (تاریخ و سیره، ص 48 49)

    • رشید رضا و خلافت اسلامی

      أ- رشید رضا اسلام را دین هدایت معنوی و سیاست اجتماعی و مدنی می‏داند، هدایت معنوی و روحی آن بر اساس نصوص وحیانی و روایات و سیره نبوی انجام گرفته است اما سیاست اجتماعی و مدنی آن بر اساس اصول و قواعد خاصی تنظیم شده است و امّت اسلامی باید بر حسب اقتضائات زمان و مکان به اجتهاد در آنها بپردازند. او یکی از قواعد سیاست اجتماعی اسلام را حق حاکمیت امّت بر خود می‏داند که طبق اصل «شوری‏» انجام می‏شود و چنین حکومتی، نوعی از جمهوریت می‏باشد که در آن خلیفه پیامبر امتیازی بر ضعیف‏ترین افراد رعیت ندارد بلکه صرفاً حکم شرع و نظر امت را تنفیذ می‏کند. (رشید رضا، محمد، الخلافة اَوْ الأمامة العظمى، در: الدولة و الخلافة فى الخطاب العرلمى، دراسة و تقدیم وجیه کوثرانى، ص50). 

          ب- واژه حکومت اسلامی را رشید رضا همان خلافت یا امامت عظمی و یا ریاست مؤمنین می‏داند که در بر دارنده مصالح دین و دنیای مسلمین است.

      ج- رشید رضا افکار خود را درباره حکومت اسلامی و تجدید خلافت اسلامی به شکل مبسوطی در رساله «الخلافة اَوْ الأمام? العظمی» بیان نمود که دست کم در سه حوزه قابل تفکیک است:

         1- آنچه که مربوط به ماهیت خلافت اسلامی و مبانی آن می‏شود؛

      رشید رضا غیر از حکومت آرمانی کسانی که همه شرائط خلیفه را دارند و توسط شورای حلّ و عقد انتخاب و بیعت می‏شوند، از دو نوع حکومت دیگر یاد می‏کند یکی «امامة بالضرورة» و دیگری تحت عنوان «امام? التغلّب بالقوة».

      امامة بالضرورة اشاره به مواردی دارد که فردی جامع همه شرائط خلافت وجود نداشته باشد در این صورت از باب ضرورت، کسی که جامع اکثر شرایط است انتخاب می‏شود. اما در امامة بالتغلب کسی به زور و قدرت عصبیت، حکومت را در دست می‏گیرد، در این صورت هر چند ضرورت اقتضاء دارد که این حکومت هم جایز باشد ولی ضرورت آن از باب اکل المیته است که به اضطرار باید به آن تن داد.

      در حکومت تغلب و استبداد باید در حدّ امکان زمینه زوال آن را فراهم کرد، بخلاف فرض نخست. رشید رضا وظیفه مقابله با چنین حکومتی را بر عهده اهل حلّ و عقد می‏داند ولی آن را مشروط می‏کند به اینکه مصلحت قیام علیه حکومت استبدادی بر مفسده آن رحجان داشته باشد. او معاویه را بنیان‏گذار سنت سیّئه حکومت تغلّب در اسلام می‏داند که برای فرزند فاسق خود یزید، با زور و رشوه از مردم بیعت گرفت، همانطوریکه همه حکومتهای بنی امیه غیر از عمر بن عبدالعزیز و نیز همه حکام بنی العباس را حکومت استبدادی و از نوع تعلّب معرفی می‏نماید.

      از موضوعات جالب توجه در اندیشه رشید رضا، تلاش برای احیاء اهل حلّ و عقد جهت ایفاء نقش خود در زمان معاصر است، زیرا مصالح امت اسلام و بخصوص مسأله خطیر حکومت، از آنها مطالبه می‏شود. نقطه آغاز اصلاح اسلامی از دیدگاه رشید رضا، اصلاح این گروه از امت است که با اصلاح ایشان جامعه اسلامی بازسازی خواهد شد و حکومت اسلامی برپا خواهد گشت. ولی مشکل از نظر او این است که ماهیت علماء اهل حلّ و عقد تغییر یافته و حکومتهای غیر مشروع اعم از بیگانه و وطنی، آنها را در خدمت خویش به فساد کشاندند و جزء اعوان خویش قرار دادند. هر چند در مواردی برخی از علماء در حدّ زعامت امت صلاحیت یافتند، اما این ظهورهای فردی از پشتیبانی لازم امت برخوردار نشد

      اینجا است که رشید رضا دست به مقایسه بین علماء اهل سنت و مجتهدین شیعه می‏زند و می‏گوید: در بین علماء اهل سنّت هیچ فرد یا جمعیتی وجود ندارد که از جهت زعامت و میزان پیروی که امّت از او دارد به جایگاه مجتهدین از علماء شیعه برسد، بخصوص مجتهدین نجف، آنها در مقابل ملک فیصل، انتخابات جمعیت وطنیه را تحریم کردند و شیعیان همه از ایشان پیروی نمودند، و یا مرحوم آی?الله میرزا حسن شیرازی را نام می‏برد که همه ایرانیان از فتوای تحریم تنباکو او پیروی کردند.

      2. فاصله گرفتن مسلمانان در طول تاریخ بعد از خلفاء راشدین، از مدل مطلوب خلافت اسلامی (از منظر رشید رضا) و آسیبهای آن؛

      3. خلافت اسلامی در دوران معاصر

     

     

    • رشید رضا و غرب

      أ- رشید رضا همانند اسلاف خود چون عبده و سید جمال، غرب استعماری را به خوبی می‏شناخت و نگرانی خود را از فرصت‏طلبی غرب در تهاجم به دنیای اسلام بارها اعلام کرده بود، او در نامه خود به شکیب ارسلان می‏گوید: «نگران اعراب هستم نه از جانب بلشویکها، نه از ترکها، بلکه از بریتانیا. می‏ترسم که بریتانیا پیش از آکه عربها فرصت رفع ضعف مفرطشان را داشته باشند، آنان را با یورشی خرده کننده از هم بپاشد». ( شرابی، هشام، روشنفکران عرب و غرب، ص 114)

      ب- همچنانکه غرب پیشرفته علمی مورد تحسین او و قابل اقتباس امت اسلامی معرفی می‏شود. او بر خلاف علماء الأزهر که در مقابل علوم غربی موضعی خصمانه گرفتند و صرفاً به علوم شرعی اکتفاء نمودند، موضعی ایجابی و گاه افراطی داشت. او این علوم را اساس تمدن پیشرفته تلقی می‏کند که چاره‏ای از اقتباس آن نیست، بلکه گامی فراتر، تلاش می‏کند بین علوم جدید و اسلام توفیق ایجاد نماید مثلاً آراء داروین در موضوع تکامل طبیعی را هماهنگ با نظریه اسلام نشان می‏دهد (الاتجاهات الفکریة عند العرب، ص 236 و 242). این اعتماد افراطی به دانش غربی و تطبیق آن با نصوص دینی در رویکرد عبده هم وجود داشت. اما در عین حال تمدن غرب را تمدنی مادی می‏داند و نصیحت یکی از اروپاییان را به خود خاطرنشان می‏سازد که از مدنیت مادی اروپا پیروی نکنید بلکه بر آداب و فضائل دینی خود محافظت نمائید (رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، الجزء التاسع، ص 22)

      ج- به نظر می‏رسد که رشید رضا بین علم غربی و تمدن غرب به عنوان یک مجموعه کامل و تاریخی تفکیک قائل است. او از علوم غربی که زمینه پیشرفت را فراهم آورد استقبال می‏کند اما از تمدن و مادیت فرهنگ غرب برحذر می‏دارد و در مقابل تنها اسلام را باعث حیات مشرق زمین و مایه نجاب مغرب زمین می‏داند. او می‏گوید که مدنیت فقط با فضیلت باقی می‏ماند و فضیلت تنها بوسیله دین محقق می‏شود و در بین ادیان، تنها اسلام است که با علم و مدنیت هماهنگ است (همان، ص 22 - 23)

        



    همسخن ::: چهارشنبه 93/3/21::: ساعت 6:43 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    • محمد عابد جابری

    • (مقاله: نگرشی واقع‏گرایانه بر عقل اثبات‏گرا در فرایند میراث فکری وحی و خیزش تمدنی دکتر لؤی صافی)

      متفکر دیگری که عقل پوزیتویستی غربی را دست مایه نقد عقل عربی ساخته، محمد عابد جابری است. وی منادی تأسیس دوباره عقل عربی بر مبنای واقعیت حسی و اجتماعی غربی است

      جابری بر آن است که «علم به منبع دیگری برای عقل و قواعد عقلی، جز واقعیت، ایمان ندارد». واقعیتی که جابری، منبع قواعد عقل می‏داند، واقعیتی کلّی نیست، بلکه واقعیت مادی محسوس است

      جابری می گوید: «تنها، تجربه می‏تواند در مسئله مطابقت، که همان تحقق تجربی است فصل الخطاب باشد، عقلانیت معاصر، همان عقلانیت تجربی است و نه عقلانیت تأملی که پیش‏ترها اعتبار داشت»

      «فلاسفه در گذشته به عقل به عنوان محتوا می‏نگریستند (قوانین عقل در اندیشه ارسطو، اندیشه‏های فطری در اندیشه دکارت و چهره زمان و چهره مکان و مقولات در اندیشه کانت)، اما اکنون تحول و پیشرفت علم به ظهور نظریات جدیدی در باب عقل انجامیده، که عقل را به وصف ابزار و فاعل می‏نگرد و نه جز آن. عقل در انگاره علمی معاصر از مبادی نیست، بلکه توانایی انجام اقداماتی براساس مبادی است. عقل در انگاره جدید اساسا، فعالیتی منظم است و به تعبیر بهتر بازی‏ای براساس قواعد است»

      در تحلیل ساختار عقل عربی به این کشف دست می‏یابد که «نگره هنجاری به اشیاء بر عقل عربی حاکم است»

      می گوید: «مقصود ما از هنجارگرایی، رویکردی در اندیشه است که مکان و جایگاه اشیاء را در منظومه ارزش‏هایی که این اندیشه آنها را مرجع و مبنای خود قرار داده، جست‏وجو می‏کند. این رویکرد، در مقابل رویکرد واقع‏گرایی است که در جست و جوی مؤلفه‏های ذاتی اشیاء و در پی کشف عناصر جوهری آنها است. نگره هنجارگرا، نگره‏ای تقلیل‏گرا است. هرچیزی را در ارزشش و در نتیجه در معنایی که شخص (جامعه و فرهنگ) دارای چنین نگره‏ای برآن می‏پوشاند، خلاصه می‏کند، اما واقع‏گرایی، نگره‏ای تحلیلی ترکیبی است که عناصر اساسی اشیاء را تحلیل می‏کند تا ساخت آن را به شکلی که عناصر جوهری‏اش را بروز دهد، بازسازی کند»

      از این رو جابری به معجم‏های لغت پناه می‏برد تا معنای عقل عربی و دلالت‏های آن را جست‏وجو کند و در این معجم‏ها، دلالت‏های واقع‏گرایانه بیابد. جابری از پس این جست‏وجو می‏گوید: آری می‏توانیم از میان دلالت‏های مختلف کلمه «عقل» و کلمات دیگری که به معنای آن است، معنایی را لمس کنیم که می‏توان با نظام و تنظیم ربط داد، اما حتی در این حالت نیز بُعدِ ارزشی، حضوری دائمی دارد؛ زیرا نظام و تنظیم در استعمال متداول کلمات عربی یاد شده همواره به رفتار و سلوک بشری توجه دارد نه به طبیعت و ظواهر طبیعت. از این رو می‏توان گفت: «عقل» در انگاره‏ای که زبان لغت نامه عربی منتقل می‏کند، همواره به ذات و حالات و وجدانی و احکام ارزشی آن مرتبط است

      عیب‏بزرگی که جابری بر عقل عربی می‏گیرد، این است که این عقل احکام متعالی و ارزشی کلی را حفظ می‏کند و تقلیل احکام خود به مجموعه‏ای از احکام تجربی ـ یعنی به عقل اثبات‏گرا (پوزیتیویستی) ـ را آن گونه که عقل غربی بدان تن داد و جابری آن را معیار داوری و نقد عقل عربی قرار داده ـ بر نمی‏تابد

    • پیشگامان بیداری اسلامی

    • سید جمال‏الدین اسد آبادی (1254 - 1314 ق)

      1- سید جمال‏الدین اسد آبادی یکی از بنیان‏گذاران جنبش بیداری عرب؛

         2- گسترش نهضت ضد استعماری و حس وطن دوستی در قرن سیزدهم مصر مدیون رهبری او و شاگردانش؛

       3-  به تعبیر مالک بن نبی اندیشمند مغربی، اگر چه سید جمال طرح کامل انقلابی را به مسلمانان ارائه نداد اما ارزش اساسی حرکت او در روحیه آرمان خواهانه‏ای نهفته بود که توانست بذر آن را در شرق و غرب بیافشاند لذا همه ما مدیون او هستیم؛

      4- عوامل انحطاط جوامع اسلامی:

          الف) اختلاف و تفرقه بین مسلمین؛

      او علت این تفرقه را در گسست عقاید دینی مسلمین از رفتارشان می‏داند

          ب) فاصله گرفتن مسلمانان از عقاید صحیح اسلام و ابتلاء به خرافات و پیرایه‏هایی که به نام دین، بخصوص از ناحیه خلفاء جور وعلماء سوء درباری ترویج می‏شد؛

         ج) انحطاط عملی و اخلاقی جامعه؛ لذا رسوخ اخلاق رذیله در افراد جامعه را باعث نابودی آن و تسلط بیگانگان می‏شمارد

          د) عقب‏ماندگی علمی و توقف کاروان تمدن اسلامی؛

      او علت این انحطاط را در انحطاط سیاسی جهان اسلام می‏بیند. یعنی همزمان با شروع انحطاط سیاسی، انحطاط علمی هم آغاز گردید

       5- دین و سیاست از نظر سید جمال الدین

      أ- یکی از ویژگی‏های متدولوژیک او در دعوت مسلمانان به بیداری اسلامی، استفاده وسیع از آیات قرآن کریم و روایات پیامبر گرامی اسلام در پیام‏ها و مقالات خویش است. بسیاری از مقالات «العروةالوثقی» مصدّر به آیات قرآن و مستند به آنها جهت احیاء تفکر دینی در حوزه‏های مختلفی سیاسی و اجتماعی است

      ب-  اسلام، حکومت کسی را که صاحب ولایت بر تنفیذ احکام الهی نباشد به رسمیت نمی‏شناسد و آن را نفی می‏کند.

      ج- همانطوری که اسلام دین دعوت به عالم ملکوت و امور معنوی است، تنظیم کننده حیات اجتماعی و تعاملات مدنی هم می‏باشد.

      د- اسلام حدود معاملات و حقوق کلی و جزئی افراد را بیان فرموده و شرایط حکومت بر مردم را تعیین نموده است و در حقیقت حکومت مورد نظر اسلام، حکومت شریعت و قانون اسلام است.

      6- اسلام و تجدد از منظر سید جمال الدین‏

      أ- عدم سازش با نظریه‏ها و مکاتبی که به ستیز با دین و دیانت می‏پرداختند لذا کتاب «نیچریه» او به هدف مقابله با طبیعت‏گرایی که ملازم با انکار الوهیت بود، نوشته شد؛

      ب- نمونه‏ای از مقابله با افکار الحادی غرب (در کتاب نیچریه):

      او در این کتاب بر شخصیت‏های برجسته تمدن جدید غرب از قبیل ولتر و روسو می‏تازد که آنها «قبر اپیکور کلبی را نبش کرده عظام بالیه ناتورالیسمی را احیاء نمودند و تکالیف را برانداختند و تخم اباحت و اشتراک را کاشتند و آداب و رسوم را خرافات انگاشتند و ادیان را اختراعیات انسان ناقص‏العقل پنداشتند و جهراً به انکار الوهیت و تشنیع انبیاء پرداختند».

      ج- او سه مذهب سوسیالیسم، کمونیسم و نهیلیسم را به علت آن‏که هدف هر سه نفی مبادی متافیزیکی و توجه تام به طبیعت و مادیگرایی است، به یکسان محکوم می‏کند؛

      د- او تمدن غرب را تمدنی جهانی و گریزناپذیر نمی‏داند تا هیچ چاره‏ای از ورود به مدرنیته نبیند، بلکه آن را تمدنی برای غرب و مربوط به همان کشورهایی ارزیابی می‏کند که در آن پدید آمد:

       «... کلُّ ما یسمّونه تمدّناً وهو فی الحقیقة تمدنٌ للبلاد الّتی نشأ فیها علی النظام الطبیعة و سیر الأجتماع الأنسانی» (هر آنچه را که با نام تمدن یاد می‏کنند در واقع تمدن همان سرزمین‏هائی است که مطابق نظام طبیعت و حرکت جامعه انسانی در آن به وجود آمده‏اند.)

         ه- خطر غرب‏زدگی

      غربزدگان الفاظی از قبیل آزادی‏خواهی، وطن‏پرستی و قومیت‏گرایی را یدک می‏کشند و خودشان را زعماء حریت می‏شمارند و برخی از ایشان فقط در نوع لباس و مسکن و خوراک و امثال آن از غرب تقلید نمودن و تجربه تاریخی نشان داده است که اینان خود از عوامل نفوذ بیگانگان بودند؛

         و- علوم غربی

      علوم و آثاری که از تجدد برخاسته است و روش بهره‏گیری از آنها یکسره مورد قبول سید جمال‏الدین نبود بلکه او از سوء بهره‏گیری این علوم و پیامدهای آن می‏نالد: «والعلوم الجدیدة لسوء استعمالها رأینا ما رأینا من آثارها»

      7- تأمّل در متدولوژی سید جمال نشان می‏دهد که او حساسیتی مناسب شخصیت خویش را در روشها و ابزار بکار نگرفت. همکاری و مجالست او با برخی از شخصیت‏های مسیحی و یهودی یا ارتباط موقت با برخی از انجمن‏های سری، نقاط آسیب‏پذیر نهضت او بود زیرا برخی از این افراد با به چنگ آوردن رسانه مکتوب، خود زمینه‏ساز جریان‏های انحرافی از قبیل ناسیونالیسم عربی و اندیشه‏های سکولاری شدند

    •  شیخ محمد عبده (1266 - 1323 هـ )

       1- درخشش عبده و حضورش در حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی مدیون رهنمودهای سید جمال؛

         2- حضور در فرانسه به دعوت استادش سید جمال‏الدین و مشارکت در انتشار العروةالوثقی؛

         3- بعد از تعطیلی نشریه فوق درصدد برآمد تا با وساطت برخی از دوستانش نظر مقامات انگلیسی را برای بازگشت خویش به مصر جلب کند لذا مطابق اظهار نظر تذکره‏نویسان در این باره، او به انگلیسی‏ها تضمین داده بود که از فعالیت‏های سیاسی اجتناب خواهد کرد و به فعالیت‏های علمی، تربیتی و اصلاحی خواهد پرداخت. لذا عبده تا پایان عمر، تلاش خود را صرف اصلاح فکری و تربیتی در مصر کرد و از اصطکاک سیاسی با دولت انگلیس پرهیز نمود و همین منشأ اختلاف نظر بین او و سید جمال شد

         4- عبده شخصیتی فرا ملّی در خارج از مرزهای مصر؛

      در سوریه شخصیت‏های برجسته سوری از قبیل شکیب ارسلان، رشید رضا، عبدالقادر مغربی، کرد علی، جمال‏الدین قاسمی، عبدالقادر بیطار و... از مریدان او بودند. همچنین عبده از طریق مجله المنار که توسط رشیدر ضا منتشر می‏شد، توانست بر آفریقای شمالی هم تأثیرگذار باشد. شیخ محمدبن‏خوجه در الجزایر از یاران اصلاحات عبده است. تونس و مراکش هم تحت نفوذ اندیشه‏های عبده قرار داشتند

         5- عبده و اندیشه دینی‏

      أ- به اعتقاد عنایت و نیز از قرائن چنین برمی‏آید که عبده در رویکرد اصلاحی خود در حوزه اندیشه دینی علاوه بر متأثر بودن از آراء حکماء اسلامی همچون فارابی، ابن سینا و ابن رشد، از متفکرین غربی هم تأثیر پذیرفته است

       ب- ارادت او به «هربرت اسپنسر» و «لئون تولستوی»، و ترجمه کتاب «تربیت» اسپنسر به عربی، و بهره‏گیریاز آموزه‏های آن در نوسازی نظام آموزشی، همچنین الهام گرفتن از رویکرد اصلاح دینی تولستوی و تقدم تربیت اخلاقی در اصلاح اجتماعی و پرهیز از خشونت و زور.

      در نامه خود به تولستوی چنین اظهار داشت که تو افق تازه‏ای در برابر ذهن ما گشودی و حجاب تقلید را زدودی

      «فرانسوا پیرگیوم گیزو» از دیگر متفکرین اروپایی است که عبده در ایده ارتباط اصلاح فکر دینی و اصلاح نظام سیاسی و اجتماعی متأثر از کتاب او «تاریخ تمدن اروپا» است

      ج- عبده یکی از اهداف خود را اصلاح دینی و آزادی فکر از قید تقلید معرفی کرده است

      د- عبده برای اصلاح اندیشه دینی بر ویژگی‏هائی از قبیل آزاد‏اندیشی، تقلیدگریزی، دین‏شناسی به شیوه سلف و پیشینیان (قبل از پیدایش اختلاف)، بازگشت به سرچشمه‏های نخستین معرفت دینی و فهم و بازشناسی آن برحسب موازین عقل بشری تأکید می‏کرد.

       ه- مهمترین دغدغه او احیاء عقل و اعتبار استقلالی آن در معرفت دینی است. اصلاح اندیشه دینی به عنوان مهمترین و نخستین گام بیداری اسلامی از نظر عبده با محوریت جایگاه عقل آغاز می‏شود

      و- محمد عمارة اندیشمند معاصر مصری، سه نکته کلیدی را در اهمیت و نقش عقل از دیدگاه عبده این چنین بیان می‏دارد:

      1- در حوزه تفسیر قرآن که نخستین و اساسی‏ترین کتاب دین است، باید اقوال مختلف مفسرین گذشته را کنار گذاشت زیرا بیان این اقوال تفسیر نیست. شأن عقل، شأن فهم و تفسیر قرآن است که باید با حفظ شرائط خاصی مثل علم به لغت، آشنایی با اسلوب قرآن، آشنایی با احوال و اطوار بشر، علم به سیره پیامبر و...، و به قصد هدایت از این کتاب الهی، به تفسیر آن همت گماشت

       2- عقل مهمترین قوه از قوای انسانی است و کتاب تکوین برای مطالعه عقل است و هیچ صفحه‏ای از آن، برای ورود و تأمل عقل نظری ممنوع و محظور نیست. تنها چیزی که قلمرو عقل را تعیین می‏کند فطرت است نه نصوص مأثوره

       3- - عبده بین نصوص قرآن و سایر نصوص مأثوره اینگونه تمایز قائل می‏شود که در روایات به جهت عدم اطلاع ما از وضعیت راوی مگر در حدّ تقلید از گفته‏های دیگران، باید این روایات را بر قرآن عرضه کنیم، اگر موافق کتاب بود اخذ نماییم و اگر مخالف آن بود راهی برای تصدیقش نداریم. اما روایاتی که نه موافق قرآن است و نه مخالف آن باید بر عقل عرضه کرد که در این حوزه، عقل میدان مفتوحی دارد

      با توجه به تجلیلی که عبده از منزلت و نقش عقل دارد، محمد عمارة رویکرد او را «سلفیت عقلانی» می‏نامد که متمایز از «سلفیت نصوصی» است. در سلفیت نصوصی، جایگاه روایات مأثورة برتر از عقل است در حالی که عبده این نظر را قبول ندارد و برای عقل مکانت برتری قائل می‏شود

      شرب عقلانی عبده آفاق جدیدی را به رویش باز کرد که خالی از آفات هم نبود، اینکه تنها فطرت می‏تواند حوزه فعالیت عقل را ترسیم کند و نه نصوص و یا این نظر که قرآن در حوزه قواعد خلقت و قوانین هستی ساکت است و سکوت او زمینه جمع نصوص قرآنی و دانش بشری را فراهم می‏کند، به نظر سخن ساده‏‏لوحانه‏ای می‏نماید که تأمّلات قرآنی و حتی صریح نصوص مأثوره روایی با کلیت آن سازگار نیست

      به نظر می‏رسد که نظریه عبده درباره نسبت جهان هستی با نصوص قرآنی و در نتیجه نسبت علم و دین زمینه مستعدی را برای پیدایش یا پذیرش علم سکولار پدید می‏آورد. عبده برای احیاء اندیشه دینی که آن را تنها راه اصلاح جامعه اسلامی می‏داند، تنها راه ممکن را عرضه نمودن منابع نخستین دینی بر موازین علمی و عقل بشری معرفی می‏نماید.([1]) حتی معانی روایات از نظر او اصل حاکم نیستند بلکه تشخیص عقل برحسب مصالح و مفاسد و نیازهای موجود جامعه اسلامی دلالت روایات را تمام می‏کند. اگر مقصود عبده از «موازین علمی و عقل بشری» دانش و تجارب بشری باشد این معیار خود معمولاً در بند قرائت‏های عصری مختلف گرفتار بوده و نیازمند موازین ثابت دینی و عقلی است، علاوه بر اینکه در عرصه شریعت و فقه وحقوق، تجارب بشری هر چند مفید است اما میزان و معیار نخواهد بود.
      [1]. الاعمال الکاملة، الجزء الثانى، ص 310.

      عبده برای جمود اندیشه دینی مسلمانان عوامل زیادی را بر شمارد که مهمترین آنها عوامل سیاسی است. خلفاء عباسی به شدت مورد انتقاد او قرار می‏گیرند که چگونه اسلام و امت اسلامی را تباه کرده‏اند، در اینجا است که او نفرت خود را از سیاست اعلام می‏دارد «اعوذ بالله من­السیاسة و من لفظ السیاسة و من کل حرف یلفظ من کلمة­السیاسة ومن کل خیالٍ یخطر ببالی من­السیاسة و من کل ارضٍ تذکر فیها السیاسة و من کل شخص یتکلم او یتعلم او یجن او یعقل فی­السیاسة ومن ساس و یسوس و سائس و مسوس»، مقصود او از این سیاست، سیاست حاکمان ظالم است

    •  

     



    همسخن ::: چهارشنبه 93/3/21::: ساعت 6:42 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    • مفهوم سنت اسلامی نزد محمد ارکون

      ارکون به این موضوع تکیه می‌ورزد که به گفته ژرژ بالاندیه تاریخ انسان تا حدود زیادی به تاریخ کره زمین شباهت دارد که طبقه‌های ژئولوژی به هم پیوسته را که بالای همدیگر قرار دارند تولید می‌کند، درست است که تاریخ انسان حرکت می‌کند و به سرعت بیشتری دگرگون می‌شود اما خود نیز طبقات ستبرتری را تولید می‌کند که علوم اجتماعی باید آن را کشف کند؛ (16? جورج بالانده، (مصاحبه) ترجمه هاشم صالح (الفکر العربی المعاصر شماره 41، 1984، مرکز الانماء القومی، بیروت) ص 22?

      ارکون بر این باور است که: سه طبقه از طبقات سنت وجود دارد که به صورت به هم پیوسته بالای هم قرار ندارند، بلکه در حالت درهم کنش متبادل در درون آنچه به شکل کلی «سنت اسلامی» نامیده می‌شود؛ قرار دارند (? محمد ارکون: الفکر الاسلامی، نقد و اجتهاد، ترجمه هاشم صالح، الموسسه الوطنیه للکتاب، الجزائر، ص 104?

      او درون‌مایه این طبقات را اینچنین شرح می‌دهد:

      سطح ژرف: که بالاندیه آن را طبقه اصلی یا قدیمی‌تر می‌خواند، (جورج بالانده، السلطه و الحداثه، ص 22?) این سطح، بیانگر سنت در معنای کلی و قدیمی (Archaique) است و آداب و رسومی را در بر می‌گیرد که پیش از اسلام حاکم بودند و به نوعی حتی بعد از ظهور اسلام ادامه داشتند؛ همچون قوانین محلی و آداب و رسوم گروه‌های نژادی مختلف همچون قبایل بدوی در ایران، افغانستان، اندونزی، آفریقای سیاه و قبایل بربر در شمال آفریقا. هنگامی که اسلام وارد آن سرزمین‌ها شد، مناطق خالی از عادات و آداب و رسوم را ندید؛ (19?حمد ارکون، الاسلام، الاخلاق ، السیاسه، ص 116) و هنگامی که مردمان این مناطق اسلام آوردند، تماما از عادات و رسوم خود دست بر نداشتند.

      سطح دوم: که بالاندیه آن را «طبقه اسلامی» می‌خواند، این سطح بیانگر سنت اسلامی مقدس و ایده‌آل، در دید هر گروه و مذهب و فرقه است، در این سطح، سنت سنی و سنت شیعی و سنت خارجی (خوارج) جای می‌گیرند و این سنت‌ها به واسطه مجموعه‌ای از احادیثی که هر گروه آنها را تولید کردند، تحکیم یافتند که سنت خود را خط مستقیم یا اسلام مستقیم می‌نامد. (محمد ارکون، الفکر الاسلامی، قراءه علمیه، ص 24?)

      هر فرقه سنت خاص خود را دارد که در متون مشخصی محفوظ است و متون خود را سنت اسلامی اصیل و صحیح قلمداد می‌کند. تا زمانی که یک اسلام وجود دارد و آن دینی است که خدا برای بشر برگزید، در این صورت در اعتقاد هر فرقه به جز یک سنت، سنت دیگری وجود ندارد که به دقت و اخلاص بیانگر اسلام باشد. این امر تفسیر‌کننده ناسازگاری و ابتعاد فرقه‌های مختلف از همدیگر است که در پاره‌ای از مواقع به تکفیر یکدیگر می‌انجامد.

      سطح سوم: طبقه مدرن‌تر را دربرمی‌گیرد که در نتیجه دخالت استعماری غرب پا به عرصه نهاد، زیرا استعمار علاوه بر تاثیرات اقتصادی و سیاسی، تاثیرات فرهنگی نیز بر جای گذاشت. (جورج بالانده، السلطه و الحداثه، ص 22?) این امر به روشنی در قانون‌گذاری مدرن مشخص می‌شود، کمااینکه در تمام اندیشه‌های وارداتی از اروپا متجلی می‌شود که با سنت، از طریق سازوکاری که ارکون آن را سنت‌سازی می‌خواند، در تعارض است. سنت‌سازی یعنی قرار د‌ادن چیزی که خود جزو سنت نیست به وسیله پوشاندن لباسی اسلامی به آن در درون سنت.

      ارکون در این رابطه می‌گوید: دولت‌های اسلامی مدرن که پس از استقلال پا به عرصه نهادند، به دنبال مشروعیتی بودند که بر سنت اسلامی تکیه می‌ورزد و رهبران سیاسی لباس سنت بر فعالیت‌های اقتصادی که ربطی به دین ندارند، می‌پوشانند و همچنین نهادهای سیاسی و قضایی و نظام آموزش و ایدئولوژی رسمی (همچون سوسیالیسم) را با مظاهر اسلامی می‌پوشانند (محمد ارکون، الفکر الاسلامی، قراءه علمیه، ص 22?)

      با نظر به سطوح پیشین به روشنی مشخص می‌شود که سنت، پدیده‌ای بسیار پیچیده است، زیرا «طبقات تشکیل‌دهنده آن با همدیگر تداخل دارند و ترکیب پیچیده‌ای را تشکیل داده‌اند23?» سطوح مذکور از دوره عصر بنیادین اسلامی تا به امروز با هم در تفاعل هستند، نقش‌های خود را با هم جابه‌جا می‌کنند و با هم در رقابتی پیوسته‌اند.

      هدف ارکون، بررسی طبقه دوم یعنی سطح سنت اسلامی مقدس است و واژه سنت (Tradition)24 را نه‌فقط برای دلالت بر مذهب سنی، بلکه برای آنچه آن را سنت اسلامی فراگیر و کلی می‌خواند، به‌کار می‌برد، زیرا رویکرد معین یا شخصی یا فرقه‌ای را بر همتای خود برتری نمی‌دهد و این موضوع را وظیفه خود به عنوان تاریخ‌نگار یا پژوهشگری نمی‌داند25 بلکه این کار را از طریق بررسی اعتقادات و آداب و رسوم اسلامی به ارث‌رسیده از نسل گذشته و از عصر بنیادین اسلام تاکنون انجام دهد، خواه این پروسه را از طریق وارسی کتابت (یعنی متون) انجام دهد یا از طریق بررسی گفتار (یعنی میراث مردمی شفاهی و گفته‌شده). این دید گسترده یکی از مشخصه‌های اندیشه ارکون به شمار می‌آید.

      سنت اسلامی در اندیشه ارکون، سنتی کلی است (سنی، شیعی و خوارج) که علاوه بر مذاهب مذکور شامل سنت مکتوب و سنت شفاهی و مردمی و سنت خاص اقلیت‌هاست؛ بدون آنکه نادیده گرفته شوند یا متمایز شوند یا عامدانه و غیرعامدانه در حاشیه قرار گیرند.

    • جریان شناسی روشنفکری در بازخوانی میراث اسلامی

      در دوره اخیر چندین پژوهش دایرة‏المعارفی به هدف نقد میراث عرضه شده که در آنها میراث بعد تاریخی فرهنگ حاکم دانسته شده است.

      آغاز این پژوهش‏ها کتاب «النزعات المادیة فی‏الاسلام» (گرایش‏های مادی در اسلام) حسین مروة است.

      سپس طیب تیزینی کار او را در کتاب «من التراث الی الثورة» (از میراث تا انقلاب) ادامه داد.

      آنگاه حسن حنفی با کتاب پنج جلدی‏اش؛ یعنی «من العقیدة الی الثورة» و در کتاب «التراث و التجدید» (میراث و نوسازی) مقدمه آن را ارائه کرد و در همان مسیر گام زد.

      سپس محمد عابد جابری این‏گونه کارهای انتقادی را در کتاب سه جلدی‏اش با نام «نقد العقل العربی» که با کتاب «تکوین العقل العربی» (شکل‏گیری عقل عربی) آغاز می‏شود به اوج خود رساند.

      در سه دهه گذشته مسئله عقل و نقش آن در خیزش تمدنی، درصدر عناوین و ادبیات نواندیشی و نقد میراث قرارداشته است.

      شماری از متفکران و پژوهشگران مطالعاتی را جهت پرتوافکنی بر مفهوم و ماهیت عقل و مؤلفه‏های اساسی آن و رابطه آن با نوسازی فرهنگی و خیزش تمدنی عرضه کرده‏اند، که مهم‏ترین این نوع مطالعات، کتاب «حول اعادة تشکیل العقل المسلم» عماد الدین خلیل، «ازمة العقل المسلم» عبدالحمید ابوسلیمان، «خلافة‏الانسان بین الوحی و العقل» عبدالمجید نجاری، «المعقول و اللامعقول» زکی نجیب محمود و «نقد العقل العربی» محمد عابد جابری است (مقاله: نگرشی واقع‏گرایانه بر عقل اثبات‏گرا در فرایند میراث فکری وحی و خیزش تمدنی، لوئی صافی)

      در دنیای اسلام مهمترین جریان های روشنفکری غرب گرا که به بازخوانی میراث اسلامی پرداخته اند بیشتر از منظر اومانیسم، سکولاریسم، لیبرالیسم، پوزیتیویسم و رویکردهای هرمنوتیک هستند.

    • نقد روش شناسی میراث و طرح روش های جایگزین

    • عقل و میراث

      حسن حنفی در کتاب «التراث و التجدید» خود ـ که مقدمه پروژه‏اش می‏باشد ـ به تأکید، اصرار می‏ورزد، که عقل به تنهایی مرجع حکم درباره میراث است، که وظیفه تأسیس فرهنگ جدید و اندیشه جدید به آن وانهاده می‏شود:
      «وظیفه پروژه میراث و نوسازی، رهایی از تمامی انواع سلطه‏هاست؛ سلطه گذشته و سلطه عناصر موروثی. پس فرمانروایی، تنها از آنِ عقل است و قدرت تنها از آنِ واقعیتی است که در آن به سر می‏بریم. وظیفه پروژه میراث و نوسازی، رهاسازی وجدان معاصر ما از ترس و بیم و اطاعت از قدرت است؛ چه قدرت موروث و چه قدر منقول؛ چه قدرت سنت‏ها و چه قدرت سیاسی
      (مقاله نگرشی واقع‏گرایانه بر عقل اثبات‏گرا در فرایند میراث فکری وحی و خیزش تمدنی دکتر لؤی صافی)

      حنفی، عقل پوزیتیویستی (وضعی) را مبنای خود قرار داده است؛ عقلی که مرجعیت وحی را ردّ می‏کند و بر فرو کاستن و حصر حقیقت در حوزه حسّی اصرار می‏ورزد.

      حنفی در بررسی رابطه وحی و عقل، به نیاز «خبر» یا «نقل» به «عقل» برای فهم و تحلیل و تفسیر آن و به واقعیتی که این نقل بر آن متمرکز است و با آن تعامل دارد، توجه می‏دهد.

      وی هرگونه نقش معرفتی نصّ را ردّ می‏کند و حتی بر عکس، دلیل نقلی را مانعی برای رسیدن به صواب و یقین می‏داند. وی می‏گوید: «دلیل نقلی از خارج از عقل آغاز می‏شود و وظیفه عقل، در بهترین حالت‏ها فقط فهم و درک و در بدترین حالت‏ها، توجیه آن است. بنابراین دلیل نقلی، کارکرد عقل را در تحلیل وقایع و ماهیت مستقل آن را نابود می‏کند، حال چگونه عقل می‏تواند ابزاری برای معرفت باشد، در حالی که دلیل نقلی آغازگاه آن باشد؟ و دلیل نقلی و حجیت آن چگونه رخ می‏نماید، در حالی که جز از راه دلیل عقلی درک نمی‏شود؟ زمانی که نقل و عقل تعارض کنند داوری با کدام خواهد بود؟ قطعا داوری با عقل خواهد بود. در تعارض نقل و عقل راه چاره اثبات و تثبیت عقل و تأویل و تفسیر نقل است. بنابراین عقل، اساس نقل است. نصّ چیزی را ثابت نمی‏کند، بلکه نیازمند اثبات است، در حالی که عقل از هر چیزی ابهام‏زدایی و پیچیدگی‏زدایی می‏کند. پس عقل قادر بر اثبات یا نفی هر چیزی است که در برابرش قرار گیرد.»

      از نظر حنفی ترکیب و پیوند عقل و نقل بسیار دشوار است؛ زیرا این دو متضادند. نقل محدوده روایت، زبان و تفسیر است و عقل موطن بداهت و وضوح و تمییز و بافت فکری دلیل عقلی اجازه شکستن یا قطع آن به وسیله ادله خارجی را نمی‏دهد و یقین درونی خود بسنده است و نیازمند یقین خارجی زاید نیست

       احکام عقلی، صدق معرفتی و یقین علمی خود را از چه راهی به دست می‏آورند؟ پاسخ می‏دهد که: واقعیت، اساس ثابت و استواری است که دچار تزلزل نمی‏شود و تنها منبع یقین، واقعیت است؛ «زیرا واقعیت به طور برابر اساس نقل و عقل است» و «واقعیت قدر مشترکی است که همه مردم آن را مشاهده می‏کنند، بنابراین استدلال عقلی و احصای استقرایی دور کن یقین‏اند

    • تغییر قرائت میراث و طرح مسائل جدید

      روش شناسی ابوزید هرمنوتیک، روش شناسی جابری تبارشناسی فوکویی با آمیزه ای از مفاهیم ابن خلدونی و رهیافتی نو متأثر از باشلار، آلتوسر و لوی استروس، و روش شناسی ارگون فوکویی و دریدایی است

    • تلاش ابوزید در نقد منطق و گفتمان اندیشه دینی:

         1-تفکیک مطلق بین اسلام و اندیشه اسلامی؛

         2- نفی نسخه واحد برای اندیشه دینی و تأکید بر کثرت گرائی؛

         3- نفی صاحبان خاص به عنوان صاحبان واقعی اندیشه دینی؛

      4- نسبت دادن گفتمان دینی به جزم‏اندیشی غیرعقلانی که با حاکمیت نصوص، استقلال عقل را سلب می‏نماید؛

       5- این تلقی که ایده خدامحوری در حوزه‏های مختلف هستی‏شناختی، معرفتی، سیاسی و اجتماعی سبب حذف انسان و نگاه انسانی است؛

       6- تاریخی خواندن میراث اسلامی بلکه اصل اسلام و وحی و نفی مرجعیت سنت و میراث اسلامی؛

       7- تجدد در میراث اسلامی و بازتولید آن از نظر او از این جهت تبیین می‏شود که متون اعم از بشری یا خالصاً دینی، به دلیل تاریخی بودن متضمن زبانی اجتماعی است و قهراً جنبه‏ای انسانی پیدا کرده و محکوم دیالکتیک عناصر ثابت (الفاظ) و متغیر (معانی) خواهد بود؛

      محمد سعید عشماوی از مدافعان رویکرد سکولاری است که کتاب‏های او از قبیل «الاسلام السیاسی» و «الخلافة الاسلامیة» با چنین رویکردی تألیف شده است.

      1- دین پدیده‏ای کلی و امری معنوی و فردی است در حالی که سیاست امری جزئی است.

      2- رابطه تضاد بین دین و سیاست؛ می‏گوید: خداوند چنین خواست تا اسلام دین باشد ولی مردم کوشیدند تا سیاست باشد

       3- اختصاص وجوب حجاب (در کتاب حقیقة‏الحجاب و حجیة‏الحدیث) به همسران پیامبر و تاریخی دانستن آن، که غیر قابل تعمیم به سایر زمان‏ها است.

       4- تمایز بین اسلام و اندیشه اسلامی؛ اندیشه دینی اندیشمندان مسلمان اسلوبی تاریخی در فهم نصوص دینی دارد که گاه با ذات دین موافق است و گاه مخالف.



    همسخن ::: چهارشنبه 93/3/21::: ساعت 6:41 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    • سوسیالیسم اسلامی

      مصطفی السباعی دانشمند سوری در کتاب «اشتراکیة الاسلام» (1959) قوانین و مبادی اسلامی را بهترین اساس برای تشکیل جامعه سوسیالیستی در کشورهای اسلامی می‏دانست.

       او در مقدمه کتابش می‏گوید: احکام و قوانینی که در شریعت اسلام برای تنظیم مسأله مالکیت و تحقق مسئولیت اجتماعی (تکافل اجتماعی) وضع شده است، نام آن را «اشتراکیة الاسلام» می‏گذارم، زیرا هدف سوسیالیسم در نظارت و کنترل دولت بر فعالیت اقتصادی افراد در شریعت اسلام هم به خوبی دنبال می‏شود. او اصراری بر نام سوسیالیسم اسلامی نداشت بلکه نام‏های دیگری از قبیل «عدالت اجتماعی»، «تکافل اجتماعی» و «ستیز با فقر» را هم ذکر می‏کند اما به گفته او به جهت اهمیت و علاقه‏ای که مردم به سوسیالیسم برای نجات از مشکلات اجتماعی از خود نشان داده‏اند، این نام را انتخاب کرد. (السباعى، مصطفی، التکافل الاجتماعى فى الاسلام، ص 10 12)

      سوسیالیسم اسلامی توسط برخی از تحصیل‏کردگان الازهر و تحت فشار حکومت ناصر ومتأثر از اندیشه‏های مصطفی السباعی، در مصر تعقیب شد.

      سوسیالیسم اسلامی یک جریان انقلابی و در مقابل حکومت‏های عربی نبود، بلکه جریانی اصلاح طلب و سازشکار در مقابل حکومت به حساب می‏آمد. ویژگی دیگر این رویکرد در این بود که مثل سوسیالیسم عربی، روحیه قوم‏پرستانه داشت اما هدف‏های سوسیالیسم را در درون اسلام جستجو می‏کرد.

      البته در مقابل سوسیالیسم اسلامی سباعی مخالفت‏هایی از سوی جریانات اسلامی و بخصوص سید قطب انجام شد. سید قطب وجود برخی از مشترکات بین اسلام و سوسیالیسم را هیچ گاه مایه یگانگی و وحدت این دو نظام فراگیر نمی‏داند.

    • چپ گرایان مدرن جدید عربی

      در دهه هفتاد م نظریه پردازان چپ مارکسیستی به قرائت های چپ گرایانه از میراث و واقعیت عربی و اسلامی پرداختند .محمدعابد الجابری از مهمترین چپ گرایان عرب درحوزه اندیشه بود. وی با بهره گیری از نظریات اندیشمندان نو مارکسیستی مانند آلتوسر و جورج لوکاچ در پی قرائت نو از سنت برامد.

    • جریان چپ و سوسیالیسم در ایران

    • منابع:

    1.      جریان‏شناسی چپ در ایران، حمید احمدی حاجیکلائی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387

    2.      تاریخ جنبش کمونیستی در ایران، سپهر ذبیح (ایرانی مقیم آمریکا با گرایش ملی‏گرایانه آمریکائی، ترجمه محمد رفیعی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطائی، 1364

    3.      شورشیان آرمان‏خواه، مازیار بهروز (ایرانی مقیم آمریکا و از اعضاء سابق حزب توده، 

    4.      تاریخ سی‏ساله ایران، بیژن جزنی (از عناصر نظریه‏پرداز مبارزات چریکی چپ در ایران؛ این کتاب از جامعیت بهتری برخوردار است)، جلد 1و2، تهران انتشارات رحمن، 1357

    5.      چپ و چپ‏گریان در جهان اسلام، جمعی از مؤلفان، انتشارات کتاب مرجع، 1389

    6.      پنجاه سال فراز و فرود حزب توده ایران، محسن مدیرشانه‏چی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388.

    • اصطلاح چپ

      ریشه این اصطلاح به انقلاب فرانسه بازمی‌گردد؛ کسانی که در سمت چپ پارلمان می‌نشستند، مخالف سلسله مراتب سنتی قدرت بودند و از اصلاحات رادیکال پشتیبانی می‌کردند.

    • اصول کلی در گرایش چپ

      در ادبیات سیاسی غالبا چپ­ها شامل نیروهای انقلابی و خواهان دگرگونی‌های سریع اساسی بوده‌اند که به برقراری عدالت اقتصادی، برابری، تاکید بر انترناسیونالیسم ضد استعماری و بهره‌گیری از روش­های انقلابی مشهورند و خواهان نظارت دولت بر اقتصاد و مبارزه با سودجویی سرمایه‌داری بوده‌اند.

      گروه‌های چپ، اعتقاد به مسئولیت دولت در مورد تأمین بخشی از رفاه مردم، اعتقاد به برابری و نفی امتیازات طبقاتی و اشرافی و باور به عدالت اجتماعی، طرفداری از توده‌های محروم، رد احترام به سنت و نفی حجیت سنت دارند.

      بنابراین عنوان چپ به گروه کثیری از کمونیست­ها و سوسیالیست­ها و نیز احزاب گوناگون از حزب کمونیست مائو در چین گرفته تا حزب سوسیال دمکرات جمهوری فدرال آلمان اطلاق شده است.

    • مقصود از جریان چپ:

      جریان چپ به معنای خاص ودقیق، به آن دسته از گروه‏های مارکسیست- لنینیست یا کمونیست اطلاق می‏شود که طرفدار سرنگونی انقلابی و قهرآمیز نظام سیاسی اجتماعی موجود و نشاندن یک دولت سوسیالیستی مطابق الگوی شوروی یا الگوی دیگر به جای آن بودند. همچنین این کاربرد شامل احزاب و گروه‏های سوسیالیستی که به آراء و اندیشه‏های مارکس وفادار بوده هر چند روش قهرآمیز نداشته باشند هم می‏شود. ‏ ‏

    • سوسیالیسم در ایران

      نخستین آشنائی با افکار سوسیالیستی در ایران از طریق مکتوب: مقاله‏ای در روزنامه اختر چاپ استانبول (اسفند 1258)

      بعدها از طریق مقالاتی در باره سوسیالیسم در روزنامه ایران ارگان حزب دموکرات ایران

      از اوائل قرن چهارده هسته‏های مطالعاتی مارکسیسم در قالب احزاب، سازمان‏ها و گروه‏های چپ فعالیت‏ها شکل گرفت

       

    • دوره‏های فعالیت جریان چپ

    1.      از مشروطیت تا دهه 1320

    2.      جریان چپ در دهه 20 و 30

    3.      در دهه 40 و 50 (تا پیروزی انقلاب اسلامی)

    4.      جریان چپ پس از پیروزی انقلاب اسلامی

    • جریان چپ از مشروطه تا دهه 1320

      در اواخر حکومت قاجار حضور کارگران و مهاجران ایرانی در قفقاز و باکو و جذب آنها در شاخه تشکیلات سوسیال دموکرات روسیه در قفقاز.

      سازمان «همت» حلقه واسط بین کارگران ایرانی مقیم قفقاز و حزب سوسیال دموکرات روس بود. سازمان سوسیال دموکرات ایران (یا اجتماعیون- عامیون) توسط سازمان همت در قفقاز پی‏ریزی کرد. آنگاه شعبه‏هائی از آن در چند شهر ایران تأسیس شد.

      مثل انجمن مخفی مرکز غیبی در تبریز که مجاهدان خوانده می‏شدند. ونیز فرقه اجتماعیون- عامیون تهران که توسط حیدرخان افشار (عمواوغلی) سازماندهی شد. اعضاء این انجمن در تهران: ملک‏المتکلمین، سیدجمال‏الدین واعظ اصفهانی، محمدرضا مساوات، میرزایحیی دولت‏آبادی، شیخ ابراهیم تبریزی، و ....

      اجتماعیون عامیون (ترجمه سوسیال دموکرات) مرامنامه فکری سوسیالیستی داشتند و ترور سیاسی را برای از بین بردن مخالفین خود لازم می‏شمردند.

    • جریان شناسی سوسیالیسم در دنیای اسلام

    • 1. از جهت دیدگاه ها و اندیشه اجتماعی

    • 2. از جهت مبانی نظری

    • 3. از جهت روش شناسی

    • 4. از جهت اهداف و کارکردها

    • چیستی سنت و ویژگی های آن

    • سنت میراث گذشته

      الجابری مقصود خود از سنت را اینچنین بیان می‌کند: منظور از سنت به همان سان که در گفتمان نهضت عربی نوین و معاصر مشخص است، همان عقیده و شریعت، زبان، ادبیات، هنر، کلام، فلسفه، تصوف و البته پیش از عصر انحطاط است. (محمد عابد الجابری، التراث و مشکله المنهج (اعمال ندوه منهجیه فی الادب و العلوم الانسانیه، جمعیه البحث فی الادب و العلوم الانسانیه، دار توبقال، الدار البیضاء 1986) ص 83?)

    • طیب تیزینی سنت را این‌گونه تعریف می‌کند: سنت در یکی از ابعاد خود به هر رخداد، اثر و فرآورده انسانی که به جزیی از گذشته بدل گشته اطلاق می‌شود و در بُعد دیگر، سنت، تاریخ‌-‌گذشته است که تا به امروز پیوستگی و امتداد دارد. (? طیب التزینی، من التراث الی الثوره، دار ابن خلدون، بیروت چاپ 1، 1978، ج 1، ص 242?)

    •  این تعریف به تعریف حسن حنفی بسیار نزدیک است که اعتقاد دارد که: سنت یعنی هر آنچه از گذشته در چارچوب تمدن حاکم به ما رسیده است؛ (حسن حنفی، التراث والتجدید، مکتبه الانجلو مصریه، القاهره، چاپ 3، 1987، ص 11?)

         در این تعریف سنت اسلامی به هر آنچه در تمدن اسلامی تولید شده است، اطلاق می‌شود.



    همسخن ::: چهارشنبه 93/3/21::: ساعت 6:40 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    رویکرد پدیدارشناختی به اسلام

    ناسیونالیسم در جهان عرب

    «وطنیة» به عنوان واژه‏ای معادل ناسیونالیسم و به معنای استقلال و آزادی ملی در برابر متجاوزان و بیگانگان،

    اصطلاح «وطن عربی» (ناسیونالیسم عربی) در مشرق زمین، نخستین بار در شرق جهان عرب به ویژه در لبنان و سوریه توسط مسیحیان عرب پدید آمد زیرا  ناسیونالیسم عربی، می‏توانست جایگاه آن‏ها را از اقلیت مسیحی خارج کرده و با مسلمانان برابر سازد و دیگر امتیازات و تمایزات اجتماعی و سیاسی برخاسته از دین را در اولویت قرار نداده یا ملغی اعلام نماید. امپراطوری عثمانی که نماد وحدت مسلمانان در کشورهای تحت سلطه آن بود، در نخستین مرحله از سوی این دسته از مسیحیان مورد بی‏مهری و انکار قرار گرفت. (درویش پور، حجت الله، بررسى پدیده ناسیونالیسم در جهان عرب، ص 38)

     ناسیونالیسم در بیشتر کشورهای عربی، با دو رویکرد پدید آمد که هر یک بر پایه انگیزه‏ها و شرایط اجتماعی خاصی ظهور یافته و پیامدهای ویژه‏ای را به دنبال داشت.

    نخستین رویکرد، ناسیونالیسم عربی است که اولین بار در قرن 19 از سوی مسیحیان سوری، لبنانی و مهاجرین از آنها به مصر مطرح شد وآنگاه توسط نظریه‏پردازانی مثل ساطع‏الحصری گسترش یافت.

    دومین رویکرد، ناسیونالیسم وطنی (مثل ناسیونالیسم مصری) است که نخستین بار از سوی طهطاوی در «مناهج الالباب المصریه» مطرح شد و سپس توسط شخصیت‏هایی مثل طه حسین، مصطفی کامل و دیگران بسط یافت.

     ناسیونالیسم عربی عبارت است از اعتقاد به وجود ملتی عربی که از فرهنگ، نژاد، تاریخ و سرنوشت مشترکی برخوردارند و باید بر اساس این مشترکات و بخصوص زبان عربی، یک پارچه و متحد شوند و رسالت آنها بعد از آزادی از قدرت‏های بزرگ، تشکیل حکومت عربی واحد در کل جهان عرب است (بررسى پدیده ناسیونالیسم در جهان عرب، ص 38).

     در نخستین مرحله از پیدایش ناسیونالیسم در دنیای عرب، نقش مسیحیان سوریه و لبنان بسیار برجسته است. این جریان با تأکید بر «عروبت» در پی جدایی از ترکان عثمانی بود، افرادی چون ناصف‏الیازیجی (1871 - 1800)، پطرس البستانی (1883 - 1819) و نجیب عازوری (وفات 1916) از پیشگامان ناسیونالیسم عربی از بین مسیحیان هستند (انطونیوس، جورج، یقظة العرب، ص 109 115(.

    •  مراحل تاریخی ناسیونالیسم عرب

    • 1. ناسیونالیسم تا قبل از جنگ جهانی اول

      تا قبل از جنگ جهانی اول، غیر از مسیحیان عرب که خواستار جدایی اعراب از عثمانی و تشکیل یک ملت عربی با حکومت واحد بودند، اعراب مسلمان ترجیح می‏دادند که در ظل وحدت اسلامی ناشی از حکومت عثمانی باقی بمانند اما در عین حال خواهان احیاء حقوق خود و پیدا نمودن نقش شایسته خویش در این حکومت بودند (بررسى پدیده ناسیونالیسم در جهان عرب، ص 84).

      بنابراین نخستین جریان ناسیونالیستی عربی همزمان با تأکید بر استمرار خلافت عثمانی، به دنبال احیاء خود وپیدا کردن جایگاه خویش بود.

      این جریان ناسیونالیستی با تأکید بر ملیت عربی و اسلامی، از دو جهت با ناسیونالیست‏های مسیحی عرب فرق می‏کند:

      1- روشنفکران مسیحی فروپاشی عثمانی را مهم‏ترین راه رسیدن به ناسیونالیسم عربی می‏دانستند و از این جهت می‏توان گفت آنها همگام با استعمار غرب خواهان نفی و محدویت قدرت بزرگ عثمانی بودند، در حالی که مسلمانان و اندیشمندان روشنفکر عرب نهضت خود را در مقابله با استعمار انگلیس و فرانسه اما با حفظ و تقویت قدرت عثمانی و در عین حال افزایش نقش خویش در حکومت عثمانی آغاز کردند.

      2- روشنفکران مسیحی، ناسیونالیسم عربی را بدون توجه به مذهب و در واقع بدون توجه به اسلام می‏خواستند ولی اندیشمندان مسلمان در این دوره بیشتر اندیشه پان‏اسلامیسم و وحدت اسلامی همه مسلمانان عرب را مدّ نظر داشتند. (بررسى پدیده ناسیونالیسم عرب، ص 72).

    • 2. ناسیونالیسم از جنگ جهانی اول (1914 - 1918) تا پایان جنگ جهانی دوم‏

      . دولت بریتانیا با تحریک ناسیونالیست‏های عرب و وعده استقلال و تشکیل امپراطوری عربی به شریف حسین، عملاً بخشی از اعراب را در مقابل عثمانی وارد جنگ کرد. جدایی بخش وسیعی از سرزمین عربی (عربستان، سوریه و عراق) از امپراطوری عثمانی و فریبی که اعراب از انگلیس خوردند، نه تنها امپراطوری عربی را ایجاد نکرد بلکه حضور استعمار و بخصوص تشکیل غده‏ای سرطانی به نام اسرائیل در قلب دنیای اسلام را موجب شد

      زمانی که مصر تحت اشغال انگلیسی‏ها بود عملاً از دولت عثمانی جدا شد لذا ناسیونالیسم وطنی در مصر برای استقلال و نجات خود از استعمار خارجی تلاش می‏کرد خصلتی انقلابی و ستیزی به خود بگیرد. اما بعد از آنکه جنگ و ستیز با اجانب فروکش کرد، بنیان‏های ایدئولوژیکی ناسیونالیسم در عرصه فرهنگ و سیاست بیشتر نمایان شد لذا شاهد گرایش حزب وفد به سیاست‏های انگلیس هستیم. تحولات بعدی که در جریان ناسیونالیسم و شخصیت‏های مصری آن اتفاق افتاد به خوبی نشان می‏دهد که بعد از جنگ جهانی دوم، ناسیونالیسم از درون فاقد ایدئولوژی لازم برای تطور و ترقی شایسته جامعه بود از این رو فقر ایدئولوژیکی خود را از طریق اندیشه لیبرالیزم و گاه سوسیالیسم برطرف می‏کرد.

    • 3. ناسیونالیسم عربی بعد از جنگ جهانی دوم

      بعد از جنگ جهانی دوم و همزمان با ترویج اندیشه‏های سوسیالیستی و پیدایش مسأله فلسطین، ناسیونالیسم رادیکال عربی پدید آمد که مهم‏ترین شعارش آزادی فلسطین، تغییرات اجتماعی و وحدت عربی بود. ناصریسم و بعثیسم اساسی‏ترین ایدئولوژی‏های ناسیونالیسم رادیکال بودند. (همان، ص 188 189).

      جمال عبدالناصر در پی بسط قدرت و افزایش محبوبیتش درمصر، وقتی ایده پان عربیسم را مطرح کرد که غربی‏ها با توجه کردن به عراق در صدد نفوذ خود و ایجاد پایگاهی در مقابل شرق کمونیست بودند. ناصر که از چنین موقعیتی ناراضی بود، برای حفظ مرکزیت مصر در میان کشورهای عربی، به اندیشه پان عربیسم یا ناسیونالیسم عربی روی آورد. او همچنین توانست سوسیالیسم حکومتی خود را اجرا کند و با گزینش دو رویکرد ناسیونالیسم و سوسیالیسم، مجالی برای رویکرد اسلامی و اسلام‏گرایی باقی نگذارد و لذا خواهان جدایی دین از سیاست شد. چه اینکه با اخوان‏المسلمین کنار نیامد بلکه به قلع و قمع آنها پرداخت. درگیری ناصر با اخوان‏المسلمین یکی از مهم‏ترین پیامد تجدد در مصر بود.

      مهم‏ترین نظریه‏پرداز ناسیونالیسم عربی که ملیت عرب را بر اسلام ترجیح می‏داد، ساطع الحُصری (1879 - 1969) است. او معتقد است که شؤون سیاسی مصر را نمی‏توان بر پایه عواطف دینی و جهت‏گیری اسلام پی‏ریزی کرد زیرا همه مصریین مسلمان نیستند در عین اینکه بیگانه از مصر هم نمی‏باشند و باید حقوق مساوی با مسلمانان داشته باشند. تنها رابطه وطنی و ناسیونالیسم عربی است که از نظر او می‏تواند مقدم بر هر چیز، مبنایی برای کشور و سیاست باشد. (الحُصری، ابوخلدون ساطع، العروبة اولاً، ص 74).

      ساطع الحصری در آخرین نوشته‏هایش به نقش اسلام در تأمین وحدت عربی بدبین شد بلکه گسست از اسلام را یکی از شرایط موفقیت قومیت عرب اعلام کرد. این موضع‏گیری صریح حصری او را در مقابل اسلام خواهان طرفدار ناسیونالیسم قرار داد همان‏طوری که ناسیونالیست‏های وطنی در مقابلش قرار گرفتند. (بررسى پدیده ناسیونالیسم در جهان عرب، ص 178 179).

    • جریان شناسی ناسیونالیسم در دنیای اسلام

    • 1. از جهت دیدگاه ها و اندیشه اجتماعی

    • 2. از جهت مبانی نظری

    • 3. از جهت روش شناسی

    • 4. از جهت اهداف و کارکردها

    • سوسیالیسم در جهان اسلام

    • منابع:

    1.      چپ ناسیونالیستی عرب، طارق اسماعیل، ترجمه عبدالرحمن عالم، دفتر مطالعات سیاسی و بین‏المللی، 1369

    2.      چپ و چپ‏گرائی در جهان اسلام، جمعی از مؤلفان، نشر کتاب مرجع، 1389.

    اندیشه های چپ گرایانه در جهان عرب به دو شکل سوسیالیستی و مارکسیستی نمود پیدا کردند . در این میان مارکسیسم با تندی از سوی نحله های فکری مختلف و از جمله اصلاح طلبان مسلمان و اسلام گرایان روبرو شد. اما به رغم این واکنش و دلیل عوامل اقتصادی و سیاسی ،توانست به حیات خود ادامه دهد. نسخه سوسیالیستی چپ گرایی اما با واکنش های ملایم تری روبرو شد که تا حد و مرز پذیرش و گسترش آن هم به پیش رفت.

    اگرچه اندیشمندان مسلمان ازهمان آغاز،باکمونیسم ومارکسیسم برخوردشدیدی داشتند، اما در مورد سوسیالیسم این برخورد چندان پرتنش نبود

    • سوسیالیسم در دنیای عرب

      ناسیونالیسم عربی بعد از مرحله مبارزه با استعمار غرب و رسیدن به استقلال نسبی، به دنبال ایدئولوژی جدیدی برای حلّ مشکلات درونی، رفع فقر و تبعیض بود. سوسیالیسم شانس بیشتری از بین سایر ایدئولوژی‏های مدرن داشت زیرا شعارهای عدالت اجتماعی و مبارزه با نظام سرمایه‏داری و تضاد طبقاتی، بیانگر احساسات و نیازهای جامعه عربی بود.

      با انواعی از سوسیالیسم در جهان عرب و مصر مواجه می‏شویم: سوسیالیسم تخیلی، سوسیالیسم رادیکال، سوسیالیسم ناصری و سوسیالیسم اسلامی.

    • سوسیالیسم تخیلی

      نخستین منادیان سوسالیسم تخیلی از بین روشنفکران مسیحی برخاستند. شبلی شمیل، فرح آنطون، سلامة موسی، نقولا حداد وجرجی زیدان جزء مهمترین آنها هستند .

      شبلی شمیل نخستین کسی بود که اشتراکیة (سوسیالیسم) را ترویج کرد.. فرح آنطون سوسیالیسم را دین انسانیت نامید که باید جایگزین دین سنتی شود. (گرایش‏های سیاسی در جهان عرب، ص 101).

    • سوسیالیسم رادیکال

      سوسیالیسم رادیکال به عنوان یک جریان و جنبش اجتماعی عمدتاً بعد از جنگ جهانی اول از طریق احزاب سوسیالیستی ظهور یافت. از این زمان به بعد، سوسیالیسم تخیلی بعد عملی به خود گرفت. نقولا حداد مسیحی لبنانی مقیم مصر مؤثرترین رساله را پس از جنگ درباره سوسیالیسم و اجتناب‏ناپذیر بودن جنبش سوسیالیستی در جهان نوشت.

       نخستین سیاستمداری که اندیشه‏های سوسیالیستی را در مصر در قالب یک برنامه و حزب سیاسی عرضه کرد «عزیز مرحوم» بود هر چند توفیق چندانی به دست نیارود. اما در سال 1920 حزبی به نام «حزب سوسیالیست مصر» توسط سلامة موسی و دو مسلمان مصری به نام «عبدالله عنانی» و «حسنی العربی» به وجود آمد که این دو نفر از سوسیالیسم رادیکال پشتیبانی می‏کردند.

      نکته شایان توجه این است که مصر علیرغم مبتلا بودن به فقر و دیگر محرومیت‏های اجتماعی به تبلیغات سوسیالیستی پاسخ مثبت نداد و به تعبیر خدوری تبلیغات آنها صدایی در برهوت بود

      پس از جنگ جهانی اول فعالیت کمونیست‏ها و احزاب کمونیستی تحت نفوذ رهبران شوروی در مصر، فلسطین و لبنان آغاز شد. این جریان هر چند توانست همکاری برخی از سوسیالیست‏ها را جلب کند اما با مخالفت ناسیونالیست‏ها و اسلام‏گرایان مواجه شد. در واقع دین و ناسیونالیسم قوی‏ترین بازدارنده فعالیت‏های کمونیستی در جهان عرب بود.( پیشین، ص 139).

    • سوسیالیسم ناصری

      کودتای سال 1952 افسران آزاد در مصر و به دنبال آن روی کار آمدن جمال عبدالناصر، رویکرد جدیدی در سوسیالیسم پدید آورد که همان رویکرد حکومتی سوسیالیسم است.

      سوسیالیسم ناصری بر پایه سوسیالیسم اروپایی تنظیم شد اما تلاش بر این بود تا جزئیات آن مبتنی بر تجارب و نیازهای جامعه مصری باشد. در این برنامه نقش دولت بر تعیین نوع و کیفیت کالاهای تولیدی بیش از نقش فرد است و مالکیت خصوصی باید تابع مالکیت اجتماعی بوده و تحت نظارت دولت باشد. در طرح سوسیالیستی او اسلام حضور اجتماعی و حکومتی خاصی ندارد، او به اسلام صرفاً به عنوان عنصری جنبی و ابزاری برای تحقق ناسیونالیسم عرب نگاه می‏کرد

      از سال‏1960 به بعد مقام و موقعیت اسلام در این رویکرد رو به کاهش بود و حداکثر به عنوان مواریث تمدنی مصر و مؤثر در عظمت گذشته آن تلقی شد. (اندیشه سیاسى در اسلام معاصر، ص 246 247)

      با بررسی «منشور عمل ملی» یا «میثاق الوطنی» که بیانیه سوسیالیستی ناصر بود، حضور بسیار ضعیف اسلام، آن هم به عنوان پدیده‏ای از تاریخ گذشته مصر، را می‏توان مشاهده کرد و یا آن‏گاه که از ایمان ملت مصر به خدا و رسالت پیامبران سخن می‏گوید، بر موازین اخلاقی و دینی به طور کلی تأکید می‏نماید اما هیچ‏گاه دلبستگی و یا لزوم پای‏بندی به اسلام را در سیستم اجتماعی و سیاسی جامعه اعلام نمی‏دارد. (عنایت، حمید، اسلام و سوسیالیسم در مصر و سه گفتار دیگر، ص 20 22).

      البته تاثیر شکست عربها در جنگ شش روزه در سال 1967م بر جنبش چپ ناسیونالیستی عرب از هر رویداد دیگری مهم تر بود .این تاثیر آنچنان گران بود که به فروپاشی کامل این جنبش وزایش چپ نو درجهان عرب انجامید. (طارق ی.اسماعیل،چپ ناسیونالیستی عرب،ترجمه عبدالرحمان عالم،تهران،1369ش،ص،110-109)



    همسخن ::: چهارشنبه 93/3/21::: ساعت 6:39 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    • جریان شناسی سکولاریسم در دنیای اسلام

    • 1. از جهت مبانی و دیدگاه نظری 

    • 2. از جهت اندیشه اجتماعی

    • 3. از جهت روش شناسی

    • 4. از جهت اهداف و عملکرد

    • 1. مدعیات جریان سکولار در دنیای اسلام

      سکولارها بر این باورند که قرآن مسؤولیت پیامبر را "مبلغ عن اللَّه و داعی الی اللَّه" دانسته
      است نه حاکم و زمامدار و شریعت اسلامی روابط مردم با همدیگر را تنظیم می‏کند؛ چنین چیزی
      نمی‏تواند بنیانگذار حکومت و نظام آن باشد. حکومت نیازمند برنامه تفصیلی و دقیق است.
      چنین برنامه‏ای نزد اسلامگرایان دیده نمی‏شود. ما منکر رییس حکومت بودن پیامبر اکرم نیستیم اما این ناشی از نص الهی نبوده بلکه ناشی از آن است که او بنیانگذار جامعه اسلامی بوده است

      احمد نایل (نویسنده مصری) "عَلمانیت" را به معنای غیر دینی می‏داند نه بی‏دینی و آن را با "عِلمانیت" یا سیانتیسیزم متفاوت می‏داند. اما میان علم‏گرایی و عَلمانیت ارتباطی وثیق قایل است همچنان که به لیل توجه فلسفه‏های مادی به عالم خارجی و محسوس میان علمانیت و فلسفه‏های مادی نیز ارتباط قایل است.

      وی علمانیت را از مشکلات مسلمانان نمی‏داند چون به نظر وی در اسلام نه حاکمیت روحانی و قدسی وجود دارد و نه مقامات و شخصیتهای قدسی و علمانیت نیز یعنی زدودن قدسیت از حیات اجتماعی. وی
      علمانیت را دارای بعد ایجابی نمی‏داند بلکه آن را تنها دارای حیثیت سلبی می‏داند یعنی سلب اعمال نظر و تقنین به نام خدا و بهترین معادل آن را در عربی السلطة الزمنیة (یعنی حاکمیت دنیایی و زمانمند) می‏داند.

    • صادق جلال عظم کتابی دارد با نام العلمانیة و المجتمع المدنی

      جلال عظم از مدافعان پرآوازه و پراطلاع علمانیت در دنیای عرب است. وی اهل سوریه است و آرای
      وی همواره مورد توجه بوده است. مسؤولیت فعلی وی ریاست بخش تحقیقات فلسفی و اجتماعی در دانشگاه دمشق است. از وی آثار متعددی چون "ذهنیة التحریم" و "دفاعاً عن المادیة و التاریخ" انتشار یافته است

      از نظر صادق جلال عظم علمانیت در معنای حداقلی آن نتایج زیر را در بر دارد:

      - بی‏طرفی مثبت حکومت نسبت به اقلیتهای دینی، مذهبی و قومی‏

    • - توانایی شمول در جوامع برخوردار از انواع تکثرها

    • - مستقل بودن زندگی عمومی جامعه از تحمیلات حکومتها بر اساس دین رسمی‏

    • - برابری شهروندان در مقابل قانون و نیز در تحصیل فرصتهای اشتغال و پیشرفت، آزادیها و
      ... بی‏توجه به نوع تمایلات و گرایشهای دینی آنان‏

    • - آزادی عقیده و بیان‏

      در پاسخ به سؤالاتی از قبیل اینکه آیا اسلام با تجدد [= مدرنیته‏] یا دموکراسی یا علمانیت یا علم جدید و فن‏آوری پیشرفته سازگار است یا نه وی می گوید: واقعیت آن است که اگر نگاه مکتبی [= دگمایی یا اعتقادی‏] داشته باشیم از اسلام جواب نه می‏گیریم اما اگر نگاه تاریخی داشته باشیم و اسلام را از ابتدا تا کنون و در بستر تاریخ و تطبیقهای عینی ببینیم جواب آری است حتی در ایران اسلامی نیز علی‏رغم آنکه امامت شیعی، مقتضی ایجاد حکومتی چون خلافت است اما عملاً - و حتی برای اولین بار در تاریخ ایران
      آیت‏اللَّه‏های ایران، نظامی جمهوری تأسیس کردند و این آیت‏اللَّه خمینی است که به موزه‏های علوم دینی نهیب می‏زند که نباید به دروس معمول حوزوی بسنده کنید.

      از نگاه وی مفهوم خصوصیت‏گروی: (الخصوصیة در برابر العالمیة = جهانی شدن، Gelobelisation   است‏) مفاهیمی چون حقوق انسان، دموکراسی، مدرنیسم هر چند ریشه‏ها و خاستگاههای اروپایی آشکاری دارند اما به مفاهیمی جهانی و فراگیر تبدیل شده‏اند که نوعی مرجعیت یافته‏اند. از این‏رو صوصیت‏گروی [در پی بومی کردن بودن‏] در حرکتهایی چون حقوق بشر اسلامی، حقوق بشر چینی، حقوق بشر هندویی، حرکتهایی تاکتیکی، راه حلهای موقت و بلکه تنها واکنشهایی انفعالی هستند.

      به واقع حتی مفهوم خصوصیت‏گروی برگرفته از تلقینهای غربی است، چه اسلام چون مسیحیت به شدت مطلق‏گرا و جهانی‏گرا است و گرایشهای خصوصی‏گروی را برنمی‏تابد.  خصوصی‏گروی چه بسا پوششی است برای توجیه رفتارهای مخالف حقوق بشر و غیر دموکراتیک. مفاهیمی چون اصالت، هویت، تراث و ... همه در چارچوب همین حرکتهای خصوصی‏گروانه می‏گنجد.

    • 2. مبانی نظری جریان سکولار

    • 3. روش‏شناسی اندیشه سکولارهای مسلمان

    • سکولارهای مسلمان برای تفکیک دین از سیاست به شیوه‏های گوناگونی استدلال کرده‏اند:

      1. استدلال از راه نقد و رد ادله عقلی و نقلی عالمان دینی مبنی بر سیاسی و حکومتی بودن اسلام، مثل روشی که علی عبدالرازق داشته است. در این روش تلاش می‏شود سیاسی بودن را از اساس از اسلام نفی کند (نه در قرآن، نه در سنت و نه خود پیامبر سیاسی نبوده‏اند). ‏ 

      2. استدلال با توجه به این نکته که در اسلام اعم از قرآن و سنت، نظام سیاسی بیان نشده است بلکه تنظیم و تدبیر امور سیاسی را به عهده خود مردم گذاشت تا با حفظ یک سلسله حدود کلی عام مثل امر به عدل و احسان، نهی از فحشاء و منکرات، هرگونه که خواستند عمل کنند. مثل نظر طه‏حسین‏ (طه حسین، الفتنة الکبرى (عثمان)، ص 24). پس از این جهت بین اسلام و مسیحیت فرقی نیست همانطوری که مسیح چنین گفت: «کار قیصر را به قیصر واگذارید و کار خدا را به خدا» (همان، ص 24 25).

      3. استدلال براین که سیاست امری تغییرپذیر و متأثر از شرائط بیرونی و نیازمند جرح و تعدیل است در حالی که دین امری ثابت و جاودانه است و بین این او رابطه ای نیست (مثل استدلال خالد محمد خالد). دین همان نبوت و هدایت است نه حکومت و سلطنت، جدایی آن از سیاست بهترین عامل بقاء خلوص و طهارت آن می‏باشد.

      4. استدلال از جهت کارکردها و پیامدها

      به عنوان مثال از نظر صادق جلال عظم علمانیت در معنای حداقلی آن نتایج زیر را در بر دارد:

    • - بی‏طرفی مثبت حکومت نسبت به اقلیتهای دینی، مذهبی و قومی‏

    • - توانایی شمول در جوامع برخوردار از انواع تکثرها

    • - مستقل بودن زندگی عمومی جامعه از تحمیلات حکومتها بر اساس دین رسمی‏

    • - برابری شهروندان در مقابل قانون و نیز در تحصیل فرصتهای اشتغال و پیشرفت، آزادیها و
      ... بی‏توجه به نوع تمایلات و گرایشهای دینی آنان‏

    • - آزادی عقیده و بیان‏

      5. استدلال از راه جهانی شدن (العالمیه) مفهوم و نظام سکولار و سایر مفاهیم نظیر حقوق بشر و دموکراسی در مقابل بومی گرائی (الخصوصیه) لذا ایده حکومت دینی در مقابل مفهوم عام و جهان شمولی مثل حکومت سکولار جزء بومی گرائی که امروزه جواب نمی دهد و موضعی انفعالی خواهد بود.

      صادق جلال عظم در این باره می گوید:

      از نگاه وی مفهوم خصوصیت‏گروی: (الخصوصیة در برابر العالمیة = جهانی شدن، Gelobelisation   است) مفاهیمی چون حقوق انسان، دموکراسی، مدرنیسم هر چند ریشه‏ها و خاستگاههای اروپایی آشکاری دارند اما به مفاهیمی جهانی و فراگیر تبدیل شده‏اند که نوعی مرجعیت یافته‏اند. از این‏رو صوصیت‏گروی [در پی بومی کردن بودن‏] در حرکتهایی چون حقوق بشر اسلامی، حقوق بشر چینی، حقوق بشر هندویی، حرکتهایی تاکتیکی، راه حلهای موقت و بلکه تنها واکنشهایی انفعالی هستند.

      به واقع حتی مفهوم خصوصیت‏گروی برگرفته از تلقینهای غربی است، چه اسلام چون مسیحیت به شدت مطلق‏گرا و جهانی‏گرا است و گرایشهای خصوصی‏گروی را برنمی‏تابد.  خصوصی‏گروی چه بسا پوششی است برای توجیه رفتارهای مخالف حقوق بشر و غیر دموکراتیک. مفاهیمی چون اصالت، هویت، تراث و ... همه در چارچوب همین حرکتهای خصوصی‏گروانه می‏گنجد.

      6. تحریف حکومت پیامبر از حکومت دینی به حکومت عرفی

      می گویند: ما منکر رییس حکومت بودن پیامبر اکرم نیستیم اما این ناشی از نص الهی نبوده بلکه ناشی از آن است که او بنیانگذار جامعه اسلامی بوده است



    همسخن ::: چهارشنبه 93/3/21::: ساعت 6:38 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    • خالد محمد خالد

      تأکید خالد محمد خالد (1920) بر جدایی دین از سیاست با نوشتن کتاب «من هنا نبدأ» (سال 1950) و «أزمّة الحریة فی عالمنا» (سال 1964) .

      او با به کارگیری واژه «کهانة» (که از روشنفکران غرب به استخدام گرفته بود و به معنی سلطه رجال دین در نظام حکمرانی بر مقدرات جامعه‏ای خاص است) آن را از دین نفی کرده و بین دین و کهانت تفاوتهای اساسی قائل شد از قبیل اینکه طبیعتِ دین، انسانیت است اما طبیعتِ کهانت انانیت، و یا اینکه دین، دموکراسی طلب است و انسانیت در آن با آزادی، امنیت و مساوات گره می‏خورد در حالی که کهانت در حکومت و خلافت دینی نمودار می‏شود.

      خالد محمد خالد با بیان اوصافی از قبیل ابهام و پیچیدگی، عدم همراهی با عقل و سلب فرصت از آن، تکبر و خودپسندی، نقد ناپذیری و عدم پذیرش نصیحت، جمود طبع و همراهی با رکود برای حکومت و خلافت دینی، سرانجام می‏گوید که حکومت دینی در 99 درصد از موارد جزء آتش و آشوب نیست، بنابراین او عمر حکومت دینی را پایان یافته تلقی ‏کرده و همه جوامع را به جدا کردن کهانت از دین فرا می‏خواند (بین الاصالة والتغریب، ص 125 128).

      او در کتاب «من هنا نبدأ» چنین می‏گوید: دولت مبتنی بر نظامی است که دائماً در برابر عوامل تطور و تغییر قرار می‏گیرد و از آن‏ها متأثر می‏شود و دائماً به جرح و تعدیل و هزیمت و سقوط همراه است، لذا چگونه می‏توانیم دین را در معرض این مهلکه‏ها قرار دهیم، در حالی که دین حقایق جاودانه غیر قابل تغییر است. دین همان نبوت و هدایت است نه حکومت و سلطنت، جدایی آن از سیاست بهترین عامل بقاء خلوص و طهارت آن می‏باشد. او دخالت پیامبر در بسیاری از امور سیاسی را بر اساس ضرورت‏های اجتماعی و اموری عارضی توجیه می‏کند (خالد، خالد محمد، من هنا نبذأ، ص 74 و 166 168).

    • دیگر چهره‏های شاخص سکولاریزم در مصر:

       سلامه موسی، شبلی شمیل، فرح آنطون، فرج فوده و محمد احمد خلف اللَّه

      سکولاریسم در ایران: دکتر سروش

      بنیادهای راه‌بردی اندیشه سروش را می‌توان اصول زیر دانست:

    1.      تکیه بر عقلانیت و روش علمی؛

    2.      ایجاد و ترویج روی‌کرد سکولاریستی در دین؛
     
    تأکید بر کثرت‌گرایی (پلورالیسم) دینی؛

    3.       ستایش لیبرال‌دموکراسی و دموکراسی غربی؛ 

    4.      عصری‌شدن دین؛

    5.       بومی‌کردن اندیشه‌های نسبیت معرفتی پوپر، تعدد قرائت‌ها و هرمنوتیک گادامر و نظرات نصر حامد ابوزید درباره وحی و نبوت.

    در قرائت سروش از دین، غالباً دین به نفع مقولات جدیدی چون آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، کثرت‌گرایی و... تفسیر می‌شود و در صورت لزوم هم ابایی ندارد که برخی از احکام شریعت به نفع آن مفاهیم کنار زده شود.

    • مجتهد شبستری

      از دیگر چهره‌های این جریان می‌توان مجتهد شبستری و مصطفی ملکیان را نام برد. محمد مجتهد شبستری (متولد 1315، شبستر) پس از شهیدبهشتی، به مدت نه سال مسؤول مرکز اسلامی هامبورگ آلمان بود که به‌شدت از اندیشه تعدد قرائت‌ها و هرمنوتیک گادامر آلمانی متأثر است.

      وی در سال 1376، کتاب «هرمنوتیک، کتاب و سنت» را منتشر کرد و در سال‌های بعد، کتاب‌های «ایمان و آزادی»، «نقدی بر قرائت رسمی از دین» و «تأملاتی در قرائت انسانی از دین» را انتشار داد که هر کدام به‌نوعی به مسأله هرمنوتیک پرداخته است.

      تحت تأثیر نظریه هرمنوتیک فلسفی و برخی از دیدگاه‏های بنیان‏گذاران الهیات جدید مغرب زمین است (تأثیر از روش شلایر ماخر) (او در مقاله «سه قرائت از سنت در عصر مدرنیته» بعد از طرح دیدگاه کارل بارث، رودولف بولتمان و شلایر ماخر روش سومی را می‏پذیرد)

      او وحی را تجربه دینی می‏داند و قرائتی پدیدارشناختی از اسلام را مطرح می‏کند و معتقد است با چنین قرائتی می‏توانیم مشکلات خود با مدرنیته را حل کنیم.   

      به نظر ایشان با قرائت پدیدار شناسانه تاریخی از ظهور اسلام می‏توان هر متنی را در زمینه تاریخی آن قرار داد و تفسیر کرد در نتیجه به تناسب امروز تغییرات زیادی را در احکام و حقوق و دیگر مسائل اسلامی می‏توان پدید آورد.

      نو بودن مفاهیمی از قبیل حقوق اساسی، مدارا و تساهل، جامعه مدنی، جمهوریت، دموکراسی، مردم‏سالاری، و ....

      مفاهیم فوق ارتباطی با مبانی فقهی و اندیشه سنتی دینی ندارند لذا از طریق آنها نه قابل اثبات‏اند و نه نقد      

      از نظر او عدالت مسأله اصلی قرآن و نه انتخاب یا انتصاب و یا شورا. این‏ها مربوط به شیوه‏ها است و اسلام تأکیدی بر روش‏ها و نوع نظام‏های حکومتی ندارد.

      اسلام تأکیدی بر نوع حکومت ندارد هر چند بر ارزش‏های مربوط به حکومت از قبیل عدالت اصرار می‏ورزد.

      از دین انتظار بیان امور ثابت و ارزش‏های مربوط به زندگی سیاسی می‏رود نه تعیین شیوه‏ها و ساختارهای نظم سیاسی که تغییرپذیراند.

    • مصطفی ملکیان

      مصطفی ملکیان(متولد 1335، شهرضا) از صاحب‌نظران فلسفه غرب و هم‌چنین فلسفه اسلامی است که بسیاری از آرای فکری او هم‌چون دین حداقلی (حضور حداقلی دین در جامعه و سیاست)، قرائت اندیشه‌های متعدد از دین و ترویج سکولاریسم با افکار سروش و مجتهد شبستری هم‌خوانی دارد.

    • مهم‌ترین دیدگاه و دغدغه او، پروژه معنویت یا دین عقلانیت‌یافته! است

      عده‌ای معتقدند که تئوری‌پردازی او در حوزه معنویت (معنویت از هر نوعی و هم‌چنین عدم توجه به شریعت) بستر را برای ورود جریان‌ها و فرقه‌های معنویت‌گرای شرقی و غربی مهیا ساخته است و معنویتِ مد نظر وی را معنویت شرقی از جنس معنویت بودایی می‌دانند. شاید بتوان کتاب «راهی به رهایی؛ جستارهایی در عقلانیت و معنویت»را مهم‌ترین کتاب ملکیان در این حوزه دانست.

    • ادعای جدید ملکیان

      قرآن رساله پیامبر است و ما باید کتاب خودمان را داشته باشیم

      وی چند روز پیش (15 اسفند ماه 1392) در سخنرانی خود با موضوع «اهمیت روش شناسی علوم انسانی» (که فایل صوتی آن نیز بر روی فضای مجازی قرار گرفته است) به صراحت قرآن را ساخته پیامبر(ص) دانسته و وجود دروسی مانند معارف اسلامی در دبیرستانها و دانشگاه های کشور را مورد ریشخند قرار می دهد. او در بخشی از افاضات خویش می گوید:

      «در دانشگاه های اروپا مثل این درسهای عمومی که ما داریم، مثل درسهای معارف ما که خیلی ضرورت دارد (می خندد و حضار نیز می خندند)، آنها به دانشجویان خود تفکر انتقادی می آموزند.»

      ملکیان در جایی دیگر با بیان این مطلب که «قرآن رساله پیامبر بود مرا رساله خود باید!» افاضه! می کند: قرآن کتاب پیامبر بوده است و ما باید با تفکر نقادانه و انتقادی کتاب خود را داشته باشیم!

      وی می افزاید:«کسی که این گونه می اندیشد نباید جاسوس اینتلیجنت سرویس و... خطاب شود.» این اظهار وی نیز با خنده شاگردانش مواجه می شود. همچون دیگر روشنفکران هم پیاله خویش؛ فرهنگ ایرانی را نیز مورد تخطئه قرار داده و با انکار فرهنگ سلحشوری و شجاعت و اعتراض در ایران که حتی انگشت مستشرقین را به حیرت گزیده است، فرهنگ ایرانی را فرهنگ تسلیم می خواند که با انتقاد و نقد بیگانه است

      وی در این بیان، همان حرفهای سروش و مجتهد شبستری درباره نزولی نبودن قرآن و زاییده ذهن پیامبر(ص) بودن آن را، تکرار و با وحیانی بودن قرآن می ستیزد.

      او پس از توهین به اسلام، اتهام زدن به پیامبر اسلام(ص) با خالق قرآن دانستن ایشان، تحقیر دروس معارف اسلامی -به عنوان حداقل آشنایی که یک دانشجوی مسلمان ایرانی با علوم اسلامی باید داشته باشد- همچون دیگر روشنفکران هم پیاله خویش؛ فرهنگ ایرانی را نیز مورد تخطئه قرار داده و با انکار فرهنگ سلحشوری و شجاعت و اعتراض در ایران که حتی انگشت مستشرقین را به حیرت گزیده است (که شاهد آن دو انقلاب بزرگ مشروطه و انقلاب اسلامی است) آن را فرهنگ تسلیم می خواند! فرهنگی که به ادعای وی با انتقاد و نقد کردن، بیگانه است و از آن تحت عنوان «حافظه و تسلیم» سخن می گوید.
      ملکیان سخنان شاذ خود را به اوج رسانده و می گوید که چیزی به نام اسلام وجود ندارد، آن چه هست مسلمین است! «غیر از مسلمانان چیزی به نام اسلام وجود ندارد. اسلام یک شبه واقعیت است.» او با این بیان خواسته است تا عمل کردن به اسلام را ناممکن جلوه داده و سپس راه را برای معنویت مسؤولیت‌گریز و تن پرورانه خود یا همان پروژه موسوم به «عقلانیت و معنویت» بگشاید. پروژه ای که اساس آن تقابل با دین و دین‌ورزی به عنوان امری مانع عقلانیت -به زعم باطل ملکیان- است.

      قبلا بزرگانی ماند علامه جعفری و دیگران به خوبی پاسخ شبهاتی مانند تقابل تعبد و تعقل را داده در نهایتا اوج حرفهای شاذ خود را به اوج رسانده و می گوید چیزی به نام اسلام وجود ندارد، آن چه هست مسلمین است. «غیر از مسلمانان چیزی به نام اسلام وجود ندارد. اسلام یک شبه واقعیت است.».

      اند و حتی اثبات نموده اند که آن چه تعبدی است، تعقلی هم هست. پاسخ به سایر شبهاتی که امثال ملکیان هر روز صادر می کنند نیز پیش از این داده شده است.

      توهین به اسلام، مردم و فرهنگ ایرانی در طول شش ماه گذشته و پس از روی کار آمدن دولت جدید بارها و بارها توسط اشخاصی با گرایش های ملی ـ مذهبی و اصلاح طلبانه در تریبون ها و رسانه ها نزدیک به اصلاح طلبان مطرح شده است. زیر سؤال بردن ولایت حضرت علی(ع)، رد نص صریح قرآن درباره ارث بردن زنان، غیر انسانی خواندن حکم اسلامی قصاص نمونه های بارزی از هجمه به اصطلاح روشنفکران در طول این مدت بوده است. این موضوع در کنار سهل انگاری های نهادهای فرهنگی دولتی و غیردولتی، موجب بروز واکنش های متعدد از سوی علما و مردم شده است تا آنجا که رهبر معظم انقلاب در دیدار با نمایندگان مردم در مجلس خبرگان فرمودند: «بنده هم در این نگرانى [از مسائل فرهنگی] با شما سهیم هستم و امیدوارم که مسئولین فرهنگى توجه داشته باشند که چه می کنند. با مسائل فرهنگى شوخى نمی شود کرد، بى‌ملاحظگى نمی شود کرد؛ اگر چنانچه یک رخنه‌ى فرهنگى به‌وجود آمد، مثل رخنه‌هاى اقتصادى نیست که بشود [آن را] جمع کرد.»

    • کد مطلب: 349156

    •  



    همسخن ::: چهارشنبه 93/3/21::: ساعت 6:37 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    • پیشگامان سکولاریسم عرب

      نخستین نخبگان سکولار شامل گروهى از اعراب مسیحى بود که در کالج پروتستان سورى آموزش یافته بودند و سپس در مصر سکنى گزیدند. چهره هاى مهم این گروه شِبلى شُمیّل (1917 _ 1850)، فرح آنطون (1922 _ 1874)، جرجى زیدان (1914 _ 1861)، یعقوب صوروف (1917 _ 1852)، سلامه موسى (1958 _ 1887) و نیکولا حداد (1954 _ 1878) بودند. مجلات «المقتطف» و «الهلال» به ترتیب تاسیس شده در 1876 و ،1892 مورد استفاده نویسندگان و متفکران وابسته به این گروه قرار مى گرفتند.

      اندیشه سکولاری نظریه‏ای است که تلاش می‏کند عقل و اندیشه بشری را جدا از هر نوع معرفت آسمانی و غیر این جهانی، به درک جهان وا دارد و مستقلاً فلسفه و معرفت این جهانی و نظام و آیین سیاسی و اجتماعی انسان را تنظیم نماید.

      نخستین مروجان سکولاریسم در جهان عرب روشنفکران مسیحی در سوریه و لبنان بودند.

    • 1- مسیحیان عرب

      جریان روشنفکری مسیحی عرب که قلمرو نفوذ فکری و فرهنگی‏شان از شامات به مصر کشیده شد، غرب را به عنوان یک خطر تصور نمی‏کردند بلکه الگویی می‏دانستند که باید از آن پیروی کرد

      افکار و اندیشه‏های متفکرین غرب از قبیل منتسکیو، روسو، ولتر، اگوست کنت، ارنست رنان، جان استوارت میل، داروین، اسپنسر از طریق متجددین مسیحی عرب زبان (از قبیل فرح آنطون و شبلی شمیل) به عربی ترجمه و منتشر شد.

      فرح آنطون (1922 _ 1874) که در 1897 از طرابلس به قاهره مهاجرت کرد براى ترویج دیدگاه هایش بررسى زندگى و فلسفه ابن رشد را برگزید. وى به شکلى چنان گسترده تحت تاثیر آثار «ارنست رنان» بود که حورانى او را استاد آنطون مى داند. آنطون معتقد بود که جدال بین علم و دین تنها با قرار دادن هر یک در حوزه شایسته خود قابل حل است

      فرح آنطون روش علمی جدید را در اصطلاح کلاسیک بیکن یعنی «تجربه، مشاهده و تصدیق» مبنایی برای تفکر معرفی کرد و در گفتگویی با عبده خواستار تفسیر قرآن بر اساس روش جدید علمی شد

    •    

      هدف آنطون برقرارى بنیان هاى عقلانى دولتى سکولار بود که در آن مسلمانان و مسیحیان بتوانند در جایگاهى برابر مشارکت نمایند. تاکید آنطون بر اثبات بطلان آنچه وى «بخش غیرضرورى» نامید قرار داشت: یعنى انبوه قوانین. دومین شرط جهت برقرارى سکولاریسم جدایى قدرت هاى دنیوى و معنوى بود: به این دلیل که تفکیک این دو قدرت در مسیحیت تساهل را در نزد مسیحیان به نسبت مسلمانان سهل الوصول تر ساخت. آنطون افزود که اگر در حال حاضر کشورهاى اروپایى بیشتر اهل تساهل اند، این نه به خاطر مسیحى بودن آنها، بلکه به این علت بود که علم و فلسفه جزم اندیشى دینى را طرد کرده و تفکیک قدرت ها صورت گرفته بود.

      شبلی شمیل (1850 - 1917) لبنانی از فارغ‏التحصیلان کالج پروتستان سوری بود که بعد از پایان تحصیل به فرانسه رفت و آنگاه به مصر بازگشت و تا پایان عمر در آن‏جا به سر برد. او با رویکرد تجربه‏گرایی، راه برون رفت از عقب‏ماندگی جامعه و تفکر را رها کردن علوم و معارف نظری و کلامی معهودی می‏دانست که به تعبیر او اندیشمندان مسلمان قرن‏ها خود را در بند آن گرفتار کرده‏اند. شمیل شیفته علوم جدید و نظریه تکامل داروینی بود و تحلیل اجتماعی او سخت متأثر از نظریه تطور طبیعی می‏باشد. شمیل راه اصلاح جامعه را جدایی دین از سیاست می‏داند، همان طوری که در غرب اتفاق افتاد و بزعم او باعث رشد و ترقی علم و جامعه شد

       این جریان که شخصیت‏های مسیحی فراوانی را دربر می‏گیرد برای فائق آمدن بر مسأله عقب‏ماندگی در مقابل جریان تجدد و پیشرفت غربی، بر دو چیز تأکید می‏کند، یکی رویکرد علمی به طبیعت، و دوم رویکرد سکولاری به جامعه و سلب قدرت سیاسی از دین و محدود کردن آن در حوزه ارتباط فرد با خدا

      سلامه موسى (1958 _ 1887) که وجوب تفکیک قلمرو دانش و قلمرو دین را لازم دانست، تاکید داشت که مذهب در نتیجه نفوذ نهادهاى دینى و روحانیان، سرشت مترقى خود را تغییر داده و به بار سنگینى بدل شده بود. وى بر آن بود که اثبات کند ادیان موضع یکسانى در برابر آزادى اندیشه و رهایى ذهن دارند. او شدیداً اعتقاد داشت که «جامعه نمى تواند پیشرفت یا ترقى کند مگر اینکه نقش مذهب در خودآگاهى بشر محدود شود

    • 2- سکولاریست‏های مسلمان

      وقتی که طهطاوی اصل حسن و قبح عقلی را همان اصل عقلانیت در فرهنگ سیاسی و اجتماعی فرنگیان بیان می‏دارد و آن را تمجید می‏کند به نوعی نفوذ اندیشه سکولاری را در خود نشان می‏دهد

      نسل بعدى اندیشمندان سکولاریست عرب، اغلب پیروان محمد عبده (1905 _ 1849) بودند.

      عبده به هنگام اصرار بر اصلاحات اعتقاد داشت که مى باید یک سیستم حقوقى مدرن از درون شریعت و نه مستقل از آن ایجاد گردد

      عبده در تلاش براى تطبیق اندیشه هاى اسلامى با اندیشه هاى غربى استدلال کرد که مصلحت در اندیشه اسلامى با منفعت (utility) در اندیشه غربى مطابقت داشت. بدین سان، وى شورا را با دموکراسى و اجماع را با توافق عمومى (consensus) معادل دانست. در باب مسئله اقتدار عبده تاکید کرد که اقتدار حاکم، قاضى یا مفتى از نوع عرفى بود. وى شدیداً اعتقاد داشت که اجتهاد باید احیا گردد «چرا که مستحدثات و مسائلى که براى اندیشه اسلامى جدید هستند نیازمند توضیح اند.» عبده هوادار سیستم پارلمانى بود. او به دفاع از پلورالیسم پرداخت و این ادعاها که تکثرگرایى موجب تزلزل در وحدت امت مى شود را با این استدلال که ملل اروپایى به این دلیل دچار تجزیه نشدند رد کرد. عبده نتیجه گیرى کرد که «غایت این دو (اندیشه اسلامى و اندیشه مدرن) یکسان است. تفاوت تنها در روشى است که در جهت محقق ساختن هدف دنبال مى کنند

    • علی عبدالرازق

      علی عبدالرازق (1888 - 1966) یکی از شخصیت‏هایی است که به دفاع از جدایی دین و سیاست پرداخت. او با نوشتن کتاب «الاسلام و اصول الحکم» مبانی حکومت اسلامی در فقه اهل سنت را به نقد ‏کشید.

      در سال هاى بعد اثر عبدالرازق منبع اصلى تمهیدات سکولاریست ها در مبارزه سخت علیه اعتبار قانون اسلامى یا شریعت بوده است. این کتاب، اندیشه رد تفاسیر رایج را باب کرد و آنها را با جایگزینى نظریات جدیدى که غالباً بر پایه آرا و نوشته هاى شرق شناسان درباره اسلام قرار داشت، دستخوش دگرگونى ساخت

      خلاصه مدعای عبدالرازق مبنی بر اینکه اسلام رسالت است نه حکومت، دین است و نه دولت، واینکه دلیلی بر خلافت و حکومت شرعی وجود ندارد، به این شرح است:

         1- فقدان دلیلی شرعی بر شرعی بودن خلافت:

      به نظر او خلافت به معنای ریاست عامّه به نیابت از رسول، در همه امور دینی و دنیایی مردم، از منشأ مشروعیت صریحی در کلام علماء اسلام برخوردار نیست. زیرا برخی منشأ آن را خدا می‏دانند و برخی منشأ آن را مردم، ولی هیچ دلیلی از کتاب و سنت بر آن وجود ندارد؛

       

      2- او ضمن نفی هر نوع دلیل بر وجوب نصب خلیفه و امام از سوی مردم (به عنوان وظیفه شرعی) در قرآن و سنت، همه آیاتی که بر وجوب نصب خلیفه و یا شرعیت خلافت بر مسلمین، اقامه شده است، را به مصادیق خاصی تأویل می‏برد، مثلاً می‏گوید مقصود از )أَطیعُوا اللهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ( امراء عهد رسول و بعد او قضات و فرماندهان جنگ می‏باشند؛

       3- از نظر او، استفاده شرعیت حکومت از این قبیل آیات، تحمیل بر آیه است و اگر بنا بر تحمیل چیزی بر آیه باشد، حداکثر بتوان گفت که آیه در صدد بیان تصدّی امورات مسلمین از ناحیه عده‏ای از مردم است، ولی این معنا اعم از خلافت اصطلاحی است، زیرا حکومت مفهومی مستحدثه و اخص از آن می‏باشد؛ 

      4- او حتی منکر وجود روایاتی است که بتواند دینی بودن خلافت را اثبات کند لذا می‏گوید اگر چنین روایاتی بود، علماء آن را مقدم بر اجماع ذکر می‏کردند. و اما روایاتی مثل «الأئمة من قریش» یا «من مات و لیس فی عنقه بیعة فقد مات میتة جاهلیة» و دیگر روایاتی که اهل سنت به آن تمسک می‏کنند، از نظر عبدالرازق بر فرض صحت آنها، باز دلالتی بر خلافت اصطلاحی که معنائی مستحدثه است، ندارد و نمی‏توان لغت اسلام را بر آنها حمل کرد؛

      5- از نظر او بر فرض قبول دلالت آیات و روایات بر این معنای مستحدثه از خلافت، اما نمی‏توان پذیرفت که خلافت یک عقیده یا حکم شرعی است، این مثل آن است که حضرت عیسی7 بگوید: «کار قیصر را به قیصر واگذارید» این جمله نشان نمی‏دهد که حکومت قیصر جزء شریعت است؛

       6- عبدالرازق دلیل اجماع را که اهل سنت برای شرعیت خلافت و حکومت در اسلام بیان می‏دارند به این دلیل مخدوش می‏داند که اجماع مسبوق به غلبه و اجبار حاکمان بر مشروعیت خود بوده است، لذا فاقد ارزش خواهد بود؛

      7- او همچنین این دلیل عقلی اهل سنت را که «اجراء احکام و شعائر دینی و نیز صلاح حال ملت و رعیت در گرو امر خلافت و امامت است، پس امامت و خلافت مسأله‏ای شرعی است»، به این دلیل ناتمام ارزیابی می‏کند که همه ملت‏ها صرف نظر از دین، رنگ و نژاد، نیازمند حکومتی هستند که امورات آنها را اداره کند اما این ضرورت، شرعی بودن حکومت یا دینی بودن آن را اثبات نمی‏کند؛

       8- در قرآن و سنت هیچ دلیلی که حکومت مورد نظر قائلین به آن را اثبات کند وجود ندارد و ضرورت حکومت امری عرفی است. نهایت چیزی که بتوان بر قرآن تحمیل کرد این است که از نظر قرآن گروهی از مسلمین باید امورات آنها را مدیریت کنند ولی بقاء دین و حفظ عزت آن در گرو نوع خاصی از حکومت نیست؛([1])

      9- از نظر عبدالرازق وقتی می‏توان ادعا کرد که حکومت جزئی از رسالت پیامبر بود که بتوان اثبات کرد که پیامبر دو وظیفه داشت، یکی تبلیغ دین و دیگری تنفیذ و اجرای آن، در حالی که وظیفه دوم مدارک و شواهدی برای اثبات ندارد. او از این هم فراتر رفته می‏گوید: تنفیذ و اجرای دین با معنای رسالت منافات دارد زیرا طبیعت دعوت دینی بر موعظه و ارشاد مبتنی است نه تنفیذ و اجراء. تنها راهی که عبدالرزاق پیش می‏گیرد آن است که اسلام رسالت است نه حکومت، و دین است نه دولت.([2])


      [1]. عبدالرازق، علی، الاسلام و اصول الحکم، ص 123 و 138.

    • [2]. همان، ص 144 - 145.

    • طه حسین

    • طه حسین (1889 - 1973)

       او در دو حوزه تمدنی و فرهنگی، گرایش شدید خود را به غرب نشان داد.

       مهمترین دغدغه او در کتاب مهم «مستقبل الثقافة فی مصر» اثبات این مطلب است که پیوند تمدنی مصر با یونان و غرب بسیار تاریخی‏تر و با سابقه‏تر از پیوندش با شرق است.

      در حوزه تمدنی معتقد است که عقل انسانی شرقی و غربی ندارد بلکه یکی بیشتر نیست لذا بین عقل مصری و عقل اروپایی تفاوتی وجود ندارد. یکی از اندیشه‏های محوری او این است که ارتباط عقل مصری با فرهنگ و تمدن اروپایی بیش از ارتباطش با شرق است.

      طه حسین می‏گوید: عقل اروپایی از سه عنصر تشکیل می‏شود:

    1.      تمدن یونان (که خود مرکب از علوم ادبی، فلسفه و فن یونانی است)

    2.      تمدن رومی (که همان حقوق و سیاست رومی است)

    3.      آموزه‏های مسیحیت از قبیل دعوت به خیر و نیکوکاری؛

    از نظر او عناصر سه‏گانه فوق در عقل مصری وجود دارد زیرا فلسفه، فن و آثار ادبی و از سوی دیگر حقوق و سیاست در عقل مصری به همین عناصر تمدنی یونان و روم باز می‏گردد همان طوری که تعالیم و آموزه‏های اسلام متمّم تورات و انجیل است (طه حسین، مستقبل الثقافة فى مصر، ص 38).

     

    نتیجه‏ای که طه حسین از این استدلال می‏گیرد این است که مسیر ما برای اصلاح سیاسی، تربیتی و آموزشی جز راه رفته غرب نیست. باید تن به این راه و خیر و شرش، زشت و زیبایش و پسند و ناپسندش داد (همان، ص 54).

    به نظر او اولاً قرآن امور سیاسی را نه به صورت اجمال و نه تفصیل نظام‏مند نکرده است بلکه یک سلسله حدود کلی و عامی مثل امر به عدل و احسان، نهی از فحشاء و منکرات، و... را تعیین نمود اما تنظیم و تدبیر امورات را به عهده خود مردم گذاشت تا با حفظ این حدود کلی، هرگونه که خواستند عمل کنند (طه حسین، الفتنة الکبرى (عثمان)، ص 24).

    و ثانیاً در سنت و سیره پیامبر هم نظام خاصی برای حکومت و سیاست تعیین نشده است و پیامبر احدی را برای خلافت بعد خود مشخص نکرد. چه اینکه بیعت اسلامی همان عقد اجتماعی است که بین حاکمان و محکومان بسته می‏شود.

    بنابراین حکومت یک امر آسمانی که بر پیامبر نازل شده باشد و مردم در آن تأثیری نداشته باشند نیست، بلکه نقش پیامبر فقط دعوت و خواستن از مردم، مشاوره گرفتن از ایشان بود و اگر هم از دستورات پیامبر سرپیچی می‏شد، پیامبر عقوبت نمی‏کرد بلکه او را به خدا می‏سپرد. پس از این جهت بین اسلام و مسیحیت فرقی نیست همانطوری که مسیح چنین گفت: «کار قیصر را به قیصر واگذارید و کار خدا را به خدا» (همان، ص 24 25).



    همسخن ::: چهارشنبه 93/3/21::: ساعت 6:36 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    • لیبرالیسم در ایران

      میزا صالح شیرازی نخستین مروج لیبرالیسم در ایران که به اتفاق چهار نفر دیگر در سال1226 ق (1811 م ) به فرمان عباس میرزا نایب‌السلطنه (پسر فتحعلی شاه) و وزیر او میرزا عیسی قائم‌مقام برای تحصیل از تبریز به انگلستان فرستاده شد و به عضویت فراماسونری درآمد. او در آثار خود به ستایش از نظام حکومتی انگلیس و تبلیغ لیبرالیسم پرداخت و ناشر روزنامه?کاغذ اخبار، نخستین روزنامه در ایران است.

      سفرنامه او تبدیل به یکی از مهم‌ترین آثار برای آشنایی ایرانیان با تمدن و تجدد غرب، مخصوصا ورود آرا و افکار نوی سیاسی اجتماعی شد.

      موضوعاتی که میرزا صالح در اثرش مورد توجه قرار داده، عبارتند از: حکومت انگلیس و آغاز حکومت پارلمانی، قوانین، دستگاه قضاوت، مالیات، کلیسای کاتولیک و پروتستان و....

      اثر یاد شده در ورود افکار جدید و مترقی اروپا مخصوصا ورود افکار جدید سیاسی در نوع و سطح خود یکی از مهم ترین آثار است، بی‌تردید، اشاره به مفاهیمی چون آزادی، انتخابات، مساوات و صحبت از نهاد‌هایی نظیر پارلمان و... همچنین شرح رخداد‌های مربوط به انقلاب کبیر فرانسه در ذهن خواننده ایرانی که در جامعه قاجاری زندگی می‌کرده تاثیرات شگرفی نهاده است؛

       نایب‌السلطنه عباس میرزا پسر فتحعلی‌شاه در دوران حاکمیت خود بر تبریز، شش نفر را روانه انگلستان کرد. این شش نفر عبارت بودند از: میرزا صالح شیرازی، میرزا جعفر مهندس، میرزا جعفر طبیب، میرزا رضا (مترجم فارسی ناپلئون بناپارت)، محمد‌علی شاگرد قورخانه و میرزا حاجی بابا که خود در لندن مشغول تحصیل علم طب بوده است.

      تلاش‏های عباس‏میرزا در اصلاح‏گری ناظر به علوم و فنون و جنبه مادی تمدن غرب برای رسیدن به پیشرفت با عدم توجه به مبانی نظری تمدن غربی بود (لیبرالیسم ایرانی، جهان‏دار امیری، ص 80). با مرگ عباس میرزا این حرکت فروکش کرد.

      اصلاح‏گری امیرکبیر موج دوم جریان اصلاحگری و پیشرفت

      این موج با روی‏کار آمدن سپهسالار گسترش یافته و به تدریج ابعاد فکری و نظری تمدن غرب را شامل شد (جهاندار امیری، ص85).

      شاه‏بیت مشترک محصلین، هنرآموزها، دولت‏مردان و درباری‏هائی که نخستین بار با غرب آشنا شده بودند، شیفتگی،‌ تعجب و تحیر نسبت به تمدن غرب بود. این رویکرد به خصوص در اواخر عصر قاجار و در مشروطه با رویکرد یا ویژگی دیگری همراه شد که عبارت است از تحقیر فرهنگ سنتی و بومی؛ گوئی که عقائد و فرهنگ سنتی مانعی بزرگ بوده و مادامی که از شر آن خلاص نشوند به پیشرفت غربی نائل نمی‏شوند (لیبرالیسم ایرانی، جهاندار امیری، ص82-83).      

    • ادوار تاریخی لیبرالیسم در ایران

    • از سه دوره می‌توان یاد کرد:

    1.      لیبرالیسم عصر مشروطه (دوره اول)

    2.      لیبرالیسم عصر پهلوی (دوره دوم)

    3.      لیبرالیسم بعد از انقلاب اسلامی

    در دوره نخست، لیبرال‌ها اصلی‌ترین نمایندگان و حامیان استعمار انگلیس در ایران هستند. نقش آنها ایجاد زمینه‌های ترویج مدرنیسم و موج‌سواری بر جنبش عدالت‌خواهی در مشروطه،‌ و محدود کردن نفوذ روحانیت بود. 

    منورالفکران مشهور دوره مشروطه: میرزا صالح شیرازی، زین‌العابدین مراغه‌ای، امین‌الدوله، عبدالرحیم طالبوف، میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله

    مراغه‌ای صاحب «سیاحت‌نامه ابراهیم‌بیگ» یکی از نویسندگان عصر مشروطه، در این کتاب به ستایش وضع سیاسی انگلیس و دموکراسی غرب و طرح جدایی دین از سیاست پرداخته است.

    میرزا فتحعلی آخوندزاده از معروفترین مروجین لیبرالیسم و غرب در دوره مشروطه

    میرزا ملکم‌خان آئینه تمام‌نمای لیبرالیسم و پدر فکری روشنفکری ایرانی

    تأمین نیازهای ضروری علمی و فنی عامل اصلی روی آوردن نخبگان و دولتمردان گذشته در اخذ علوم و فنون غرب بوده است ( مثل شکست در جنگ با روس) ولی به دنبال آن شیفتگی و خودباختگی و تحقیر فرهنگ خودی به وجود آمد.

    علت آن شیفتگی و این خودباختگی چه بود؟ مشاهده عقب ماندگی خود و رشد علمی و تکنولوژیکی غرب، آیا در کنار آن غفلت از فرهنگ خودی و میراث اسلامی است یا تغافل و تحقیر آن؟ 

    • سکولاریسم در جهان عرب

      سکولاریسم در عربى به «عِلمانیه» واژه اى جدید از ریشه عِلم یا به شکل «عَلَمانیه» مشتق از «عالَم» ترجمه شد.



    همسخن ::: چهارشنبه 93/3/21::: ساعت 6:35 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

     

    • زمینه‏های غرب‏گرائی در دنیای اسلام

    • زمینه‏های اجتماعی و سیاسی

       1-  نقش حکومت و قدرت

       2- تهاجم و اشغال‏گری غرب

     

    •  زمینه‏های فکری و فرهنگی

         1-  اعزام دانشجویان به غرب

         2-  تأسیس مراکز علمی و موسسات آموزشی جدید

         3- تبلیغ مبشرین مسیحی و هیأت‏های مذهبی اروپایی

         4- نقش کتب، مجلات، مطبوعات، و وسائل ارتباط جمعی

         5- رکود فکری جامعه اسلامی

     

    • حوزه‏های غرب‏گرائی در دنیای اسلام 

    • 1- حوزه فلسفی و معرفتی (مکاتب فلسفی، نظریه‏ها، روش‏ها اعم از مدرنیته و پست مدرن)

    •  2- حوزه فرهنگی (عقائد و باورها، اخلاق و ارزش ها، رفتار و آداب و رسوم، ارتباطات و نمادها)

    • 3- حوزه علم و تکنولوژی و رسانه ها

    • 4- حوزه جامعه و سیاست (رویکرد لیبرالی در حوزه‏های سیاسی و اجتماعی، ناسیونالیسم در عرصه قوم‏گرایی و ملیت، و رویکرد سکولاریسم در حوزه جامعه و سیاست)

    • غرب گرائی در حوزه معرفتی و فلسفی

    • جریان‏های تجدد

    •  مهم‏ترین جریان‏های تجدد در دنیای اسلام:

       1. لیبرالیسم

       2. سکولاریسم

       3. ناسیونالیسم

      4. ماتریالسم

       5. سوسیالیسم

      6. ساینتیسم و پوزیتیویسم

      7. اومانیسم

      8. اگزیستانسیالیسم

      9. فمنیسم

      10. هرمنوتیک

      11. پدیدارشناسی

     

    • لیبرالیسم در جهان عرب

      در رویکرد لیبرالیسم هستی فرد مقدم بر جامعه و نهادها و ساختارهای آن است و به تعبیر آنتونی آربلاستر، برای فرد ارزش اخلاقی والاتری از جامعه یا هر گروه و جمعی قائل می‏شود. حقوق و خواسته‏های فرد مقدم بر حقوق و خواست‏های جامعه قرار دارد

      لیبرالیسم خواهان حمایت از حقوق و آزادی‏های فرد در مقابل دولت و افکار عمومی است

    •  1- رفاعه طهطاوی

      رفاعة طهطاوی (1801 - 1873) نقش برجسته‏ای در نیمه نخست قرن نوزده در عرصه تحول فرهنگی و ترویج برخی آموزه‏های لیبرال دمکراسی داشته‏اند

      تألیف دو کتاب به نام‏های «تخلیص (خالص کردن) الأبریز (طلای خالص) فی تلخیص (خلاصه کردن) باریز» (سال 1834) و «مناهج الألباب المصریه فی مباهج الآداب العصریه» (سال 1869) توسط طهطاوی و ترویج اندیشه آزادی و قانون اساسی در مصر  

      ترویج مفاهیم جدیدی از قبیل ملت، وطن، حریت، جمهوریت بر اساس ظواهر نصوص دینی در مصر توسط طهطاوی.

      ترجمه و شرح اصول و عقائد لیبرال دموکراسی فرانسه به صورت جدی در دستور کار طهطاوی قرار گرفت تا از این طریق مصریان بلکه جوامع اسلامی را با اندیشه‏های نو آشنا کند. محدودیت حکومت و سلطه پادشاه به وسیله قانون و اینکه سیاست فرانسویان همان «قانون مقید» است و نیز مبتنی بودن قوانین آنها بر حقوق طبیعی برخاسته از عقل نه الهام از کتب دینی، آموزه‏هایی است که طهطاوی آنها را برجسته می‏کند

      او مواد و قوانین اساسی فرانسه را برخاسته از تدبیر عقلانی آنها برای ایجاد عدل و انصاف به عنوان مبنایی برای آبادانی کشورشان ارزیابی کرده و اظهار می‏دارد: «و ان کان غالب ما فیه لیس من کتاب الله تعالی و لامِن سنّة رسوله»

      رویکرد طهطاوی به غرب مملوّ از خوشبینی به علوم و فنون و نظام‏های سیاسی و اجتماعی آنها است و آن را به عنوان الگویی برای رشد و ترقی مطرح می‏کند و نیز بعد استعماری و بخصوص پیامدهای فرهنگی و اجتماعی آن برای جوامع اسلامی از توجه خاصی برخوردار نیست

    • 2- احمد لطفی السید

      دیگر شخصیت‏های تأثیرگذار در جریان لیبرالی می‏توان به احمد لطفی السید(1872 - 1963) اشاره کرد

      او  سردبیر مجله «الجریدة» بود و این مجله سخنگوی جریان روشنفکری لیبرال محسوب می‏شد و بیشتر روشنفکران معاصر این دوره از قبیل محمد حسنین هیکل، طه حسین وسلامه موسی نخستین آثار خود را در این روزنامه منتشر کردند

      احمد لطفی السید(1872 - 1963)آزادی سیاسی را برترین نمونه حقوق طبیعی انسان و جوهره جامعه سیاسی می‏داند. او معتقد است که منافع و حقوق فردی نباید به نام پاسداری از مصالح جمعی محدود شود و از این رهگذر اقتدار دولت باید به حداقل برسد.

      لطفی السید حکومت و احکام سیاسی را وقتی مشروع می‏داند که از پشتوانه رأی آزاد مردم برخوردار باشد و اتفاق آزادانه همگانی قانون را برای حکومت و افراد الزامی خواهد کرد

       

     

    • 3- قاسم امین

      قاسم امین (1865 - 1908) از شاگردان عبده، در فرانسه با آراء روسو، جان اسوارت میل و هربرت اسپنسر آشنا شد. تنها راه نجات از عقب‏ماندگی را پیروی از تمدن غربی و تعلیم وتربیت آن‏ها می‏داند و اظهار می‏دارد که محال است شاهد اصلاح جامعه باشیم مگر آنکه بر اساس علوم و معارف عصر جدید جامعه را تأسیس نماییم.

      مهم‏ترین اندیشه قاسم امین، آزادی زنان بود و در این باره «محرّر المرأة» لقب گرفت

      استدلال او در کتاب «تحریر المرأة» (سال 1899) با استفاده از نصوص اسلامی بر تساوی حقوق زن و مرد. ایشان با استفاده از آیات قرآن و احادیث نبوی بر آزادی بی‏حجابی زنان استدلال می‏کند و حجاب را نه از اسلام بلکه امری بیرونی و نوعی بدعت در اسلام تلقی کرد.

       از نظر او علت اساسی انواع مظالم بر زنان بلکه علت اساسی مفاسد اخلاقی و عقب‏ ماندگی، استبداد سیاسی است که روح استبداد را در همه ارکان جامعه نهادینه کرده است لذا مهم‏ترین راه خروج از این بن‏بست را حریت و آزادی سیاسی معرفی می‏کند؛ همان راهی که غرب رفته است

      او با استناد به تاریخ اسلام مدعی است که نمی‏توانیم یک نظام سیاسی را در تاریخ اسلامی مشاهده کنیم جز خلافت و سلطنت مطلقه اما اثری از مظاهر نظام سیاسی دموکراسی به معنای حقیقی در آن وجود ندارد



    همسخن ::: چهارشنبه 93/3/21::: ساعت 6:33 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    <      1   2   3      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 51
    بازدید دیروز: 22
    کل بازدید :425578


    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    بهار 93 - همسخن
    همسخن
    اندکی از آنچه ذهن ما را پر کرده ... طلبه حوزه علمیه خادم اهل بیت علیهم السلام

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<
    تشیع[10] . معارف[6] . کشکول[4] . تضاد[3] . امام[2] . خدا[2] . دبستان[2] . خانم[2] . دکتر[2] . رفیع پور[2] . ایران[2] . توسعه[2] . سیاسی[2] . سید[2] . فرامرز[2] . عمره[2] . غرب . فریب . قدرت شهوت کنترل خواسته حدیث زیبا امیرامومنین علی علیه السلام قان . قلهک . کار فرهنگی . معماری . مکروهات . مهری کویت قم نجف آیةالله حوزه سیاسی مراجع تقلید سیاست زندگینامه . موشک . میرحسین . نابرابری . نشان . نعمت . هدایت . ویران . یخچال . کارتر . کلیسا . شاه . شرق . شهبازی . شیطان، شیطان بزرگ، امریکا، مذاکره، روش مذاکره مقام معظم رهبری، ب . ظلم . علوم اجتماعی . گرمایش . محله . محمود . مردم . مسئولین . مستحبات . مطلوب . مظلوم . تیر . جامعةالزهرا . جامعه . جامعه اسلامی تذکرات کار فرهنگی سید حسن موسوی دانشگاه فرهنگ ادب ع . جامعه شناسی . جامغه الزهرا . جب . جریمه راهنمایی رانندگی پلیس نیروی انتظامی فرامرز رفیع پور جامعه . حدیث - نهج البلاغه - امیرالمؤمنین - کلمات قصار - اثر کار کوچک - . حضرت زهرا . حقوق زن زنان دفاع تعدد زوجات زن دوم مهریه . حمید بن قحطبه . حوزه . حکومت دینی . خاطره . ایرانی . باران . بد حجابی حجاب تلوزیون رسانه حکومت آخوند روحانی چادر روسری لج کرد . بیرونی . پایگاه مردمی . پرفسور . تجملات . آسایش . آشامیدن . آناتومی . آینده . اتاق خواب . اجحاف . احمدی نژاد . استعمار . اسلامی . افشار . رقابت . روحانیون . زن . زندگی - ظاهر - واقع - تکنولوژی - پیامد - ماشینی . سادات . ستم . سرمایش . سیاست . رئوف . رضا . خانه . خانواده . دریغ . دکتر . دولت . خمینی . خنثی . خواهران . خوردن . خیابان . خیریه . دانشگاه . انتخابات . اندرونی . انقلاب . انگلیس انگلستان مشکل دشمن دشمنی فرامرز رفیع پور جامعه . تعطیلی . تقلب . تلوزیون ماهواره فرهنگ دین صدا و سیما تربیت فرزند . تهران . تهویه .

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    بهار 93 - همسخن

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<